جدول جو
جدول جو

معنی متروکه - جستجوی لغت در جدول جو

متروکه
متروک، به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته
تصویری از متروکه
تصویر متروکه
فرهنگ فارسی عمید
متروکه(مَ کَ / کِ)
مأخوذ ازتازی، هر چیز واگذاشته شده و ترک شده و ساقط گشته. (ناظم الاطباء).
- اموال متروکه، چیزهائی که از شخص مرده باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء).
و رجوع به متروک و متروکات شود
لغت نامه دهخدا
متروکه
متروکه در فارسی مونث متروک هلیده باز مانده مونث متروک: اموال متروکه جمع متروکات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متروک
تصویر متروک
به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کَ)
ارض معروکه، زمین ازدحام و انبوه رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، زمین رندیده و پاسپرکردۀ ستوران چندان که بی نبات و تباه گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
نعل موروکه، نعل بیرونی یعنی نعل موزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نعل مورک. نعل مورکه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
قمله مفروکه، شپش مالیده. (ناظم الاطباء). مثلی است در میان مردم برای نشان دادن کمال انقیاد و ضعف. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گذاشته شده. (آنندراج). واگذاشته شده. (ناظم الاطباء). ترک شده. رهاشده: می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته... و علم متروک و جهل مطلوب. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 56) ، ساقطشده، رد شده و قبول ناشده، باطل شده و منسوخ و نسخ شده. (ناظم الاطباء).
- مال متروک، ملکی که از میت بماند. (آنندراج). مالی که از شخص مرده باقی ماند. (از ناظم الاطباء).
- متروک الاستعمال، نامستعمل و منسوخ و باطل. (ناظم الاطباء).
- متروک شدن، ترک شدن. رهاشدن:
شده متروک از آن تصویر مانی
شده منسوخ از آن تمثال آذر.
مسعودسعد.
، (اصطلاح حدیث) در نزد محدثان حدیثی است که راوی آن به دروغ متهم باشد و آن حدیث جز از وی از کسی دیگر روایت نشده، و طریق روایت نیز مخالف قواعد علم حدیث باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 169)
لغت نامه دهخدا
گذاشته شده، رها شده اپر ماندک باز مانده پس نهاده، رها شده هلیده (از هلیدن برابر با فرو گذاشتن و وا گذاشتن) ترک شده وا گذاشته. یا مال متروک. مالی که از میت باقی ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متروک
تصویر متروک
ترک شده، واگذاشته شده، باطل شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متراکم
تصویر متراکم
انبوه، چگال، فشرده
فرهنگ واژه فارسی سره
بی رونق، رها، واگذاشته، ول، متروکه، ویران، خالی از سکنه
متضاد: آباد، مسکون، خراب، خرابه
متضاد: آباد، کهنه، مردود، مطرود، مهجور
متضاد: معمول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از متروک
تصویر متروک
متروكٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متروک
تصویر متروک
Deserted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متروک
تصویر متروک
désert
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متروک
تصویر متروک
荒れ果てた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متروک، منسوخ شده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از متروک
تصویر متروک
متروک
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متروک
تصویر متروک
পরিত্যক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متروک
تصویر متروک
ร้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متروک
تصویر متروک
kilichoka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متروک
تصویر متروک
terkedilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متروک
تصویر متروک
verlassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متروک
تصویر متروک
opuszczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متروک
تصویر متروک
נטוש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متروک
تصویر متروک
버려진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متروک
تصویر متروک
sepi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متروک
تصویر متروک
सुनसान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متروک
تصویر متروک
deserto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متروک
تصویر متروک
deserto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متروک
تصویر متروک
desierto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متروک
تصویر متروک
verlaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متروک
تصویر متروک
покинутий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متروک
تصویر متروک
покинутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متروک
تصویر متروک
荒废的
دیکشنری فارسی به چینی