معنی متربصه در لغت نامه دهخدا

نام جماعتی از شیعه که منتظر (متربص) خروج مهدی بودند و در این انتظاردر هر عصری یک نفر را به ولایت امر بر می گزیدند و اورا مهدی می پنداشتند و همین که او می مرد دیگری را به این سمت برمی داشتند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263)

معنی متربصه در فرهنگ لغت هوشیار

متربصه در فارسی پیوسایان گروهی که در هر زمان یک تن را (مهدی) می دانستند و چون او در می گذشت دیگری را (مهدی) می نامیدند (فضل بن شادان)

معنی متربصه - جستجوی لغت در جدول جو

متربصه

لغت نامه دهخدا

متربصه

فرهنگ لغت هوشیار

متروکه

متروک، به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته

فرهنگ فارسی عمید

متربص

کسی که چشمداشت و انتظار دارد، منتظر، کسی که غله و سایر کالاها را برای گران شدن در انبار نگه می دارد، محتکر

فرهنگ فارسی عمید

متربله

(مُ تَ رَبْ بَ لَ)

زن بسیارگوشت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن پرگوشت پستان بزرگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تربل شود

لغت نامه دهخدا

متربجه

(مُ تَ رَبْ بِ جَ)

نادان و احمق. (ناظم الاطباء) ، زنی که بربچۀ خود مهربان و از حال آن آگاه باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به متربج و تربج شود

لغت نامه دهخدا

متربه

(مَ رَ بَ)

درویشی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ترجمان القرآن). درویشی و تنگ دستی و بینوائی. (ناظم الاطباء) : مسکین ذومتربه، فقیری که زمین گیر است. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

متربص

(مُ تَ رَبْ بِ)

چشم دارنده و انتظار چیزی نماینده. (آنندراج). چشم دارنده و انتظاردارنده و منتظر، بند کننده غله به انتظار گرانی. (ناظم الاطباء). محتکر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تربص شود

لغت نامه دهخدا

مترقیه

مترقیه در فارسی: مونث مترقی: افزون شونده، بالا رونده، پیشرفته مونث مترقی: دول مترقیه

معنی متربصه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما