جدول جو
جدول جو

معنی متدلس - جستجوی لغت در جدول جو

متدلس
(مُ تَ دَلْ لِ)
پوشنده دارنده. (آنندراج). پوشیده و پنهان. (ناظم الاطباء) ، اندک اندک گیرندۀ طعام. (آنندراج). اندک خورنده. (ناظم الاطباء) ، شتران که به زبان اندک چیز را لیسند در چراگاه. (آنندراج). ستوری که در چراگاه چیزی را بلیسد. (ناظم الاطباء) ، گروه فرود آیندۀ در تاریکی شب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع تدلس شود
لغت نامه دهخدا
متدلس
پوشیده دارنده، لیسنده
تصویری از متدلس
تصویر متدلس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدلس
تصویر مدلس
خدعه کننده، عوام فریب، کسی که عیب خود یا عیب کالای خود را پنهان کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متطلس
تصویر متطلس
آنکه طیلسان پوشیده، طیلسان پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَلْ لَ)
مصنوع. عملی. قلب. (یادداشت مؤلف). نعت مفعولی است از تدلیس. رجوع به تدلیس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَلْ لِ)
آنکه تدلیس کند. که عیب مال را از خریدار نهان کند. (یادداشت مؤلف). پنهان کننده عیب متاع بر خریدار. (آنندراج) ، مردم فریب. فریبنده. (یادداشت مؤلف). خدعه کننده، کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد. (فرهنگ فارسی معین) ، آنکه در روایت تدلیس کند. رجوع به تدلیس شود، خائن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
کسی که در بقیۀ روییدگی افتد. (آنندراج). کسی که می یابد باقی ماندۀ گیاههای روییده را. (ناظم الاطباء) : ادلس القوم، وقعوا فی الادلاس. (متن اللغه). رجوع به أدلاس و ادلاس شود، زمین سبزشونده به بقایای روییدگی. (آنندراج) : أدلست الارض، اخضرت بالادلاس. (متن اللغه). رجوع به ادلاس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پوشیده داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکتم. (اقرب الموارد) (المنجد). اختفاء. (المنجد) ، اندک اندک گرفتن طعام، لیسیدن شتران بزبان، اندک چیز را درچراگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، در تاریکی فرودآمدن قوم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَلْ لِ)
کلاه پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کلاه پوشنده وقلنسوه پوشیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تقلس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَطَلْ لِ)
نبشته که محو و پاک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تراشیده و حک شده و محو شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطلس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَلْ لِ)
سخت دونده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ هََ لْ لِ)
لاغر و نزار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَلْ لِ)
تابان و نرم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تابان و درخشان و صیقلی. (ناظم الاطباء) ، نرم گردیده، بازگشته از کاری. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تملس شود، رسته و رهایی یافته. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَلْ لِ)
نشسته مانند قاضی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِ)
درآینده و برروی افتنده. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادۀ برروی. (ناظم الاطباء) ، برتازنده و حمله برنده، کسی که به شتاب در آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلث شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِ)
رونده و نزدیک شونده. (آنندراج). آن که نزدیک می شود. (ناظم الاطباء) ، شیر آهسته و نرم رفتار. (منتهی الارب). شیر بیشۀ آهسته رو نرم رفتار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدلف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِ)
توجبۀ به یکبار رسنده. (ناظم الاطباء). سیل به یکبار رسنده. (از منتهی الارب) و رجوع به تدلق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِ)
خود را مالنده به وقت شستن اندام. (آنندراج). آن که بدن خویشتن را در وقت شستن بمالد. (ناظم الاطباء) ، لایق و سزاوار و شایسته. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که بر بدن خود خوشبوها بمالد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِ)
نازکننده و گستاخی نماینده. (از آنندراج) ، لطیف و خوشنما و رفیق خوش طبع و لطیف گو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لِهْ)
بیخود و دل ربوده کننده و عقل رفته گرداننده. (آنندراج). بیخود و دل ربوده و عقل رفته و نادان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَلْ لی)
خرامنده. (آنندراج). مسرور و خرم. (ناظم الاطباء) ، چیزی آویزنده از درخت. (آنندراج). آویزان و آویخته از درخت. (ناظم الاطباء) ، فرود آینده از بالا به نشیب. (آنندراج). فرود آینده. (ناظم الاطباء) ، خوش طبعو لطیفه گو، نزدیک و نزدیک شونده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَنْنِ)
ریمناک. (منتهی الارب). چرکین و پلید و ریمناک و آلوده و ملوث و ناپاک. (ناظم الاطباء) ، بدخلق. (منتهی الارب). بدخلق و کج خلق. (ناظم الاطباء) ، رسوا و معیوب و زشت نام. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدنس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَلْ لِ)
رباینده. (آنندراج). رباینده و به زور گیرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخلس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متملس
تصویر متملس
رهیده رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلس
تصویر تدلس
پنهان شدن و پوشیده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
زدوده سترده پاک شونده محو شده (نوشته)، در عبارت ذیل متحمل است که مراد شمشی باشد که بشکل سکه در آمده و آماده نقش پذیرفتن است: ... طلا و نقره مسکوک یا متطلس 380000 تومان
فرهنگ لغت هوشیار
جو فروش گندم نما آک نهاننده ماده رند (گویش افغانی) آسمند آنکه عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند، خدعه کننده، کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد جمع مدلسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدلف
تصویر متدلف
رونده، نزدیک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدلی
تصویر متدلی
خرامنده، فرود آینده، آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلس
تصویر متجلس
فرو رونده، جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلس
تصویر مدلس
((مُ دَ لِّ))
آن که عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند، خدعه کننده، کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد
فرهنگ فارسی معین