- متخوش (مُ تَ خَوْ وِ)
نعت است از تخوش. (از اقرب الموارد). و رجوع به تخوش شود
معنی متخوش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر چیزی که دارای مزه ای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد مانند سرکنگبین، ملس، ترش و شیرین
(مُ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
کم و اندک کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که کم و اندک می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تخویش شود
(اِ)
لغت نامه دهخدا
کم و اندک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، لاغر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاغر شدن بعد چاقی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
(مِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 23هزارگزی خاور گرمی با 236 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
(مُ تَ بَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
قوم درهم آمیخته. (آنندراج). گروه درهم آمیخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبوش شود
(مُ تَ هََ وْ وِ)
لغت نامه دهخدا
آمیخته شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) ، انبوهی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انبوهی کرده. (ناظم الاطباء)
(مُ تَ شَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
کارشوریده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آشفته و مضطرب و پریشان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوش شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
کم مال و اندک مایه. (آنندراج) ، کاسته و کم شده. (ناظم الاطباء) ، کسی که وقت و بی وقت به عزم زیارت و ملاقات می آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوت شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
آن که گوشت و پیه وی پیدا باشد از فربهی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
گیرندۀ عطیه. (آنندراج). گیرندۀ عطیه یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخوص شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
آن که به تکلف خوض می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوض شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
کم و اندک. (آنندراج) ، کم کننده و کاهنده. (ناظم الاطباء) ، آن که آب بینی می اندازد و یا قی می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوع شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
ترسیده و متأثرشدۀ از ترس، کم کننده و کاهنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوف شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
فراخ گردیده و دور شده. (آنندراج). فراخ شده و پهن شده. (ناظم الاطباء) ، جدا شده و دور شده از دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوق شود
(مُ تَ خَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
تیمار دارنده. (آنندراج). آن که توجه می کند و مراقبت می نماید. (ناظم الاطباء) ، کم کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخون شود
(مُ تَ حَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
گوشه گیر و دور. (آنندراج). کسی که گوشه گیرد و دور شود و غایب و مهجور و جدا. (ناظم الاطباء) : ، خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحوش شود
می خوش، طعم ترش و شیرین