معنی متشوش
- متشوش
- دارای تشویش، آشفته، مضطرب، پریشان
واژههای مرتبط با متشوش
متشوش
- متشوش
- آشفته و مضطرب و پریشان
متشوش
- متشوش
- کارشوریده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آشفته و مضطرب و پریشان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوش شود
مغشوش
- مغشوش
- غش دار، آمیخته شده، غیر خالص، ناسره
مبشوش
- مبشوش
- خنده روی شادمان
متشوه
- متشوه
- شنا سا
متشوق
- متشوق
- خواهان نما آرزومند نما بتکلف ظاهر کننده شوق خود را، آرزومند جمع متشوقین
متشور
- متشور
- شرمنده
مجشوش
- مجشوش
- شکسته و نیمکوب شده
مغشوش
- مغشوش
- غش دار، باردار، پربار، غیر خالص
