تخلف کننده از قوم خود. (آنندراج). تخلف کرده. (ناظم الاطباء) ، مهجورمانده از دوستان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گیرندۀ بهرۀ خود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخزع شود
تخلف کننده از قوم خود. (آنندراج). تخلف کرده. (ناظم الاطباء) ، مهجورمانده از دوستان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گیرندۀ بهرۀ خود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخزع شود
واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن مردم چیزی را وگرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را، گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد)
واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن مردم چیزی را وگرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را، گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد)
بریده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). بریده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیده گشته از بسیاری عمر و یا از ضعف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انخزاع شود
بریده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). بریده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیده گشته از بسیاری عمر و یا از ضعف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انخزاع شود
شتابنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). زود و جلد و شتابان. (ناظم الاطباء) ، زشت و ترشروی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهزع شود
شتابنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). زود و جلد و شتابان. (ناظم الاطباء) ، زشت و ترشروی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهزع شود
پراکنده و پریشان. (غیاث) (آنندراج) : خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38) ، تقسیم کننده و مقسم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تقسیم شده و مقسوم. (ناظم الاطباء). و رجوع به توزع شود
پراکنده و پریشان. (غیاث) (آنندراج) : خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38) ، تقسیم کننده و مقسم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تقسیم شده و مقسوم. (ناظم الاطباء). و رجوع به توزع شود
منع کننده و باز دارنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ترک کننده کار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ابر متراکم شده بعض از آن به روی بعضی، رونده به گرانباری و سستی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخزل شود
منع کننده و باز دارنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ترک کننده کار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ابر متراکم شده بعض از آن به روی بعضی، رونده به گرانباری و سستی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخزل شود
به معنی جدا. (آنندراج). جدا و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، باده پرست و مشغول به باده نوشی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پاها را از هم جدا نهنده در رفتار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلع شود
به معنی جدا. (آنندراج). جدا و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، باده پرست و مشغول به باده نوشی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پاها را از هم جدا نهنده در رفتار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلع شود
کم و اندک. (آنندراج) ، کم کننده و کاهنده. (ناظم الاطباء) ، آن که آب بینی می اندازد و یا قی می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوع شود
کم و اندک. (آنندراج) ، کم کننده و کاهنده. (ناظم الاطباء) ، آن که آب بینی می اندازد و یا قی می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوع شود