- متحمل
- مجبور به تحمل رنج و سختی، بردبار، آنکه رنج و سختی را تحمل می کند، بار بردار
معنی متحمل - جستجوی لغت در جدول جو
- متحمل
- باربر دارنده و باربردار
- متحمل ((مُ تَ حَ مِّ))
- بردبار، شکیبا، بردارنده بار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متحمل جمع متحملات
شایمند
دگرگون
زینت یافته و آراسته، آرایش کننده
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند
امری که وقوع آن حدس زده شده باشد، دارای احتمال
ور تشنیک ورتنیده دگر گشته ور تنده دگر کننده، دگر جای تازه جای محل تحول مکان انتقال: ... آن انتقال فرخ بود این نزول مبارک باد خ... زمین این متحول منبت لالی دولتی تازه و مسقط سلاله سعادتی نو باشد، گردنده، دیگر گون شونده متبدل، جابجا شونده
بر انگیزنده به برد باری، کودک پیه ناک
گداخته و حل شده
درنگ کننده، فرجامنگر فرجام اندیش آنکه در امری تامل کند کسی که در کاری اندیشه کند جمع متاملین
پر شده
گرد آرنده، یابنده و جمع کننده
زیر بار رونده
زینت داده و آراسته
تمام کننده، کامل و تمام شده
سختی کشنده
مکر نماینده و فریبنده
احتمال کرده شده، تحمل کرده شده
شاید گمان می رود چه بسا
دیگرگون شونده، جابه جا شونده
((مُ تَ حَ ل ِّ))
فرهنگ فارسی معین
بیمارشونده، استثنا کننده در سوگند، بیرون آینده از قسم به کفاره، در فارسی تحلیل شونده
حل شده
دگرگون شونده
Plausible, Presumptive, Probable, Likely
provável, plausível, presumível
wahrscheinlich, plausibel, vermutend
prawdopodobny, przypuszczalny