جدول جو
جدول جو

معنی متحدی - جستجوی لغت در جدول جو

متحدی
(مُ تَ حَدْ دی)
برابری کننده در کاری. (از منتهی الارب) (آنندراج). معتدل و میانه رو. (از فرهنگ جانسون) ، پارسا و پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحدی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکدی
تصویر متکدی
گدایی کننده، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحری
تصویر متحری
قصد کننده، جوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
تعدی کننده، متجاوز، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحلی
تصویر متحلی
آراسته شده، زیور دار، زینت یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصدی
تصویر متصدی
کسی که عهده دار کار و شغلی است، مسئول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهدی
تصویر متهدی
راه برنده، راه یابنده، هدایت شده، راه یافته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حَوْ وی)
جمع کرده و فراهم آورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، شامل شده و مشمول. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، حلقه شده و مدور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَدْ دی)
درافتنده در چاه. (آنندراج). فروافتادۀ در چاه و یا از کوه. (ناظم الاطباء) ، ردا در بر کرده. ردا پوشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به لباس پیراستۀ عمر ملبوس و متردی شدندی. (سندبادنامه ص 342). و به ردای عدل و حلیۀ انصاف متردی و متحلی. (سندبادنامه ص 216). و عرض نقی این بنده را که به ردای صون و صلاح متردی است به لوث خبث و فجور خود ملطخ گرداند. (سندبادنامه ص 77). و رجوع به تردی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْنی)
خمیده و کج. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ حِ)
این کلمه در جنگ جهانی اول به کشورهای آلمان و ترکیه و اتریش وجز اینها اطلاق می گردید که در برابر متفقین یعنی انگلستان و فرانسه و امریکا و دیگر کشورها می جنگیدند
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
یگانگی واتحاد و اتفاق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
آراسته زیور یافته آراسته شونده زیور گیرنده، آراسته: متحلی بحیله صدق نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغدی
تصویر متغدی
چاشت خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متادی
تصویر متادی
مهیا و آماده شده رسنده، رسا ننده رسنده و اصل، رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحفی
تصویر متحفی
نوازشگر، شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهدی
تصویر متهدی
سر به راه راه یابنده هدایت پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصدی
تصویر متصدی
کسی که مباشر کار و شغلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موحدی
تصویر موحدی
یگانه پرستی، یکتا پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
ستمگر و ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متحد، همیوختان هم پیوندان یگانگان جمع متحد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدث
تصویر متحدث
سخن گوینده، بیان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدس
تصویر متحدس
جستجو نماینده، تفحص کننده
فرهنگ لغت هوشیار
متحده در فارسی مونث متحد: همیوخت هم پیوند یگانه مونث متحد: دول متحده جمع متحدات
فرهنگ لغت هوشیار
جوینده، نیکجوی به جوی، آهنگنده آهنگ کننده جوینده، درست جوینده به جوینده، قصد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحطی
تصویر متحطی
بهره ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
گدائی کننده، حاجت خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصدی
تصویر متصدی
((مُ تَ صَ دّ))
کسی که مباشر کار و شغلی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
((مُ تَ عَ دّ))
تجاوز کننده، ستمگر، فعلی که تنها با فاعل معنای کامل نداشته باشد و نیازمند به مفعول باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکدی
تصویر متکدی
((مُ تَ کَ دّ))
گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحلی
تصویر متحلی
((مُ تَ حَ لّ))
زینت یافته، آراسته شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحری
تصویر متحری
((مُ تَ حَ رّ))
جوینده، قصد کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متأدی
تصویر متأدی
((مُ تَ َء دِّ))
رسنده، واصل، رساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحده
تصویر متحده
همبسته، یک پارچه
فرهنگ واژه فارسی سره
واگیرداری، مسری
دیکشنری اردو به فارسی