جدول جو
جدول جو

معنی متهدی

متهدی
راه برنده، راه یابنده، هدایت شده، راه یافته
تصویری از متهدی
تصویر متهدی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متهدی

متهدی

متهدی
راه یابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). کسی که راه می یابد. (ناظم الاطباء) : و در معالجه بیماران متهدی شدم. (کلیله و دمنه). ورجوع به تهدی شود، راهنمایی شده بواسطۀ خدا، راست و درست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متعدی

متعدی
تعدی کننده، متجاوز، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد
متعدی
فرهنگ فارسی عمید

مشهدی

مشهدی
از مردم مشهد، مربوط به مشهد، برای مِثال خربزۀ مشهدی، تهیه شده در مشهد، ویژگی کسی که به زیارت مرقد امام رضا (در مشهد) رفته باشد
مشهدی
فرهنگ فارسی عمید

متادی

متادی
مهیا و آماده شده رسنده، رسا ننده رسنده و اصل، رساننده
متادی
فرهنگ لغت هوشیار