جدول جو
جدول جو

معنی متجهز - جستجوی لغت در جدول جو

متجهز(مُ تَ جَهَْ هَِ)
آماده و ساخته. (آنندراج). آماده شده و آراسته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجهز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجهز
تصویر تجهز
آماده گشتن، آماده شدن برای سفر یا برای کاری، مهیا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجهز
تصویر مجهز
دارای امکانات و وسایل لازم، تجهیزشده، آماده، مهیا، آماده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هَِ)
موت مجهز، مرگ شتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرگ سریع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَهَْ هَِ)
ترش روی. (آنندراج). درشت و سخت رو و ترشرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجهم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَوْ وِ)
آسان فرا گیرنده کاری را. (آنندراج). کسی که کاری را به سهل انگاری می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که در نماز گزاردن تغافل و تکاهل می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، آن که سخن به مجاز می گوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اغماض کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجوز شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ وَهَْ هَِ)
سخت سپرنده زیر پای. (از منتهی الارب) (آنندراج). سخت سپرنده زیر پای و پایمال کننده. (ناظم الاطباء). شدیدالوطء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَهَْ هََ)
تجهیزشده. آماده شده. مهیا، فرستاده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَهَْ هَِ)
سازندۀ جهاز عروس و مرده و مسافر و غازی و مانند آن. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که تجهیز می کند عروس و مسافر و مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که مال التجارۀ فاخر به تجار دیگر دهد و روانۀ سفر کند. (از اقرب الموارد). کسی که بازرگانان را با جهاز یعنی متاع فاخر روانۀ سفر می کند یا خود با آن سفرمی نماید. (از محیط المحیط). و رجوع به مجاهز شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ساختن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). آماده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)، ساخته شدن جهاز عروس و لشکر و مرده و مسافر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آماده شدن مسافر به سفر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : ثم تجهز الناس بعد ذلک الی هذا الجبل (جبل الفضه) فلم یعرفوه. (اخبار الصین و الهند ص 5)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ جِهْ)
از ’وج ه’، خیالی که درخاطر خطور کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متجهد
تصویر متجهد
آنکه شبها تا هنگام سحر بعبادت خدا پردازد شب زنده دار جمع متجهدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهجز
تصویر متهجز
بسیجیده ساخته و آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهز
تصویر تجهز
ساختن، آماده شدن کار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجهز
تصویر مجهز
تجهیز شده، آماده و مهیا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجهم
تصویر متجهم
ترشروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهز
تصویر تجهز
((تَ جَ هُّ))
آماده شدن، مهیا گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجهز
تصویر مجهز
((مُ جَ هِّ))
مهیا کننده اسباب، تجهیزکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجهز
تصویر مجهز
((مُ جَ هَّ))
تجهیز شده، آماده
فرهنگ فارسی معین
آماده، تجهیزشده
متضاد: نامجهز
فرهنگ واژه مترادف متضاد