رنج چیزی بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). تکلف. (زوزنی). رنج کشیدن. (مقدمۀ لغت میر سید شریف جرجانی). بتکلف کار کردن و رنج آن کشیدن. (منتهی الارب). رنج بردن. (فرهنگ نظام). رنج و مشقت کشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : بی تجشمی زیادت بر زمین توان انداخت (سنگ را) . (کلیله و دمنه). چون برادر مهین را بدید پیاده شد و رکاب او بوسه داد و گفت امیر را این تجشم نبایست فرمود. (تاریخ بیهقی ص 68). خواست که اطراف آنکار فراهم گیرد و اولیاء حشم خویش را از تجشم اعیاء مکاوحات ترفیه دهد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 37). امیرالمؤمنین الطایع در حراقه در روی دجله بتعزیت او تجشم فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 311). گفت روحم بهر تو خود روح چیست هین بفرما کاین تجشم بهر کیست ؟ مولوی. آتش نمرود را گر چشم نیست با خلیلش چون تجشم کردنیست. مولوی. هر دو تجشم نمودند و به خبیص شدند و بیمن قدم و دم بزرگان، عباس را کاری رفت و آن فتح برآمد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 18). خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است. (ایضاً ص 37)
رنج چیزی بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). تکلف. (زوزنی). رنج کشیدن. (مقدمۀ لغت میر سید شریف جرجانی). بتکلف کار کردن و رنج آن کشیدن. (منتهی الارب). رنج بردن. (فرهنگ نظام). رنج و مشقت کشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : بی تجشمی زیادت بر زمین توان انداخت (سنگ را) . (کلیله و دمنه). چون برادر مهین را بدید پیاده شد و رکاب او بوسه داد و گفت امیر را این تجشم نبایست فرمود. (تاریخ بیهقی ص 68). خواست که اطراف آنکار فراهم گیرد و اولیاء حشم خویش را از تجشم اعیاء مکاوحات ترفیه دهد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 37). امیرالمؤمنین الطایع در حراقه در روی دجله بتعزیت او تجشم فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 311). گفت روحم بهر تو خود روح چیست هین بفرما کاین تجشم بهر کیست ؟ مولوی. آتش نمرود را گر چشم نیست با خلیلش چون تجشم کردنیست. مولوی. هر دو تجشم نمودند و به خبیص شدند و بیمن قدم و دم بزرگان، عباس را کاری رفت و آن فتح برآمد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 18). خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است. (ایضاً ص 37)
شب گذشته و تمام گردیده. (آنندراج). سال تمام و شب درگذشته و روز در گذشته. (ناظم الاطباء) ، دعوی گناه کننده بر کسی که نکرده است آن را. (آنندراج). اسناد گناه دهنده و تهمت زننده، فاسق و گناهکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجرم شود
شب گذشته و تمام گردیده. (آنندراج). سال تمام و شب درگذشته و روز در گذشته. (ناظم الاطباء) ، دعوی گناه کننده بر کسی که نکرده است آن را. (آنندراج). اسناد گناه دهنده و تهمت زننده، فاسق و گناهکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجرم شود
تناور. (آنندراج). کلان و جسیم و بزرگ و تناور و برگزیدۀ از میان قوم. (ناظم الاطباء) ، آن که بر کار بهین فرا پیش رود و بر کاری بزرگ شود. (آنندراج). کسی که کار بهین را از پیش می برد و پی کار بزرگ می رود. (ناظم الاطباء) آن که بر کاری و علمی بزرگ شود، آن که بر بلندی ریگ یا کوه بر شود. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که متوجه جائی می شود و ارادۀ آن می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجسم شود
تناور. (آنندراج). کلان و جسیم و بزرگ و تناور و برگزیدۀ از میان قوم. (ناظم الاطباء) ، آن که بر کار بهین فرا پیش رود و بر کاری بزرگ شود. (آنندراج). کسی که کار بهین را از پیش می برد و پی کار بزرگ می رود. (ناظم الاطباء) آن که بر کاری و علمی بزرگ شود، آن که بر بلندی ریگ یا کوه بر شود. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که متوجه جائی می شود و ارادۀ آن می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجسم شود
طمع کننده. (آنندراج). آرزومند طعام و حریص. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، چنگ و عود آواز کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجعم شود
طمع کننده. (آنندراج). آرزومند طعام و حریص. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، چنگ و عود آواز کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجعم شود