- متجاهر
- کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
معنی متجاهر - جستجوی لغت در جدول جو
- متجاهر
- نما گر کسی که عمل خویش را بقصد آشکار سازد: متجاهر بفسق جمع متجاهرین
- متجاهر ((مُ تَ هِ))
- آن که آشکارا فسق کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متجاهر جمع متجاهرات
جمع متجاهر، نما گران جمع متجاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متجاهره
وانمودگر
تظاهر کننده، ظاهرساز
کسی که اظهار دلیری و جسارت می کند، کنایه از گردنکش، طغیانگر
خویشتن را نادان نماینده، کسی که تظاهر به نادانی می کند
کوشش کننده سعی کننده و زحمت کشنده و جهد کننده
همسایگی کننده با هم
گستاخ گردنکش کسی که جسارت ورزد، گردنکش عاصی جمع متجاسرین
تظاهر کننده
پاک و پاکیزه شده، غسل کرده، پرهیز کرده از گناه
تظاهر، آشکار کردن
آشکار کننده، بانگ زننده، کینه توز، دشنامگوی، رو به رو شونده: در جنگ مجاهرت در فارسی: آشکار کردن، بانگ زدن، کینه توزی، دشنامگویی، جنگ رو با روی کارراه انداز، بازر گان توانگر، گنجور، منگیا گر (قمار باز) با کسی روبرو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده جمع مجاهرین
((مُ هِ))
فرهنگ فارسی معین
با کسی روبه رو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده، جمع مجاهرین
تظاهر به کاری کردن
نما گر بد کاری
پی در پی
همسان
چنگ انداز
پی در پی، ازپی هم پیاپی آینده، در علوم ادبی در علم عروض قافیه ای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد مانند مارا و یارا
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
ویژگی دو نقطه که در دو طرف قطر یک کره باشند
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
کسی که خود را شاعر می پندارد و تظاهر به شاعری می کند
هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
چیزی که با دیگری از یک جنس باشد، هم جنس، متناسب، متعادل