جدول جو
جدول جو

معنی متترب - جستجوی لغت در جدول جو

متترب
(مُ تَ تَرْ رِ)
خاک آلوده. (آنندراج) (از منتهی الارب). خاک پاشیده شده و آلودۀ به خاک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تترب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متقرب
تصویر متقرب
دارای تقرب و نزدیکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترتب
تصویر مترتب
استوار و ثابت، بر جای خودایستاده، کنایه از قرارداده شده، مستقر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عَرْ رِ)
در تازیان درآینده و مانا به ایشان شونده و تازی غیرخالص و غیربیابانی شونده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خویشتن را به عرب مانند کننده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَرْ رِ)
دوررونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور رفته و به سفر غربت رفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَرْ رِ)
طرب آورنده و شادمان کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از روی شعف یا رنج و الم به چالاکی می جنبد و کسی که شادمانی میکند. (ناظم الاطباء) ، سرودگوی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَرْ رِ)
جنبش نماینده و حرکت کننده. (آنندراج). جنبیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مضطرب و پریشان و بی آرام و متحرک. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تضرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَرْ رِ)
نزدیکی نماینده به چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که به خدا تقرب می جوید و یا از خدا میترسد. (ناظم الاطباء). نزدیکی جوینده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یقصدآخذا بامراﷲ فیما یقضی ویمضی متقربا الیه بما یزلف ویرضی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). و رجوع به تقرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَرْ رِ)
به بدی شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). شتابنده به بدی و شر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تترع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَرْ رِ)
به ناز و نعمت زیست کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). بختیار و به ناز نعمت زیست کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تترف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَرْ رِ)
سپرپیش دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). سپردار و آن که سپر دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تترس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَرْ رِ)
اندوهگین. (آنندراج) (از منتهی الارب). اندوهگین و مغموم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تترح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
سخت اندوهناک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندوهگین و غمگین. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکتراب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
به همدیگر نزدیک شونده. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزدیک به هم شده. (ناظم الاطباء) ، عهدی که وفای به آن نزدیک شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خاک آلوده شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، خاک گشتن. خاک شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
کم مال و بسیارمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَرْ رِ)
کرابه چیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چینندۀ خرمای کرابه. (ناظم الاطباء). رجوع به تکرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
آتش کارزار را روشن کننده. (از اقرب الموارد). با یکدیگر کارزارکننده. (آنندراج). مشغول به کارزار با همدیگر. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَرْ رِ)
شیر که اسد باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شیر بیشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَرْ رِ)
در سوراخ درآینده. (آنندراج). خزنده در سوراخ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسرب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَرْ رِ)
بسیارمال و کم مال. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مترب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَتْ تِ)
بر جای ایستنده. (آنندراج). استوار و ثابت و بر جای ایستاده. (ناظم الاطباء) ، برقرار در رتبه ومحل خود. ج، مترتبین. (فرهنگ فارسی معین) ، نتیجه. حاصل. (فرهنگ فارسی ایضاً) ، ترتیب داده شده و مقرر شده، صادر شده و پدید آمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترتب شود.
- مترتب شدن، حاصل آمدن. بدست آمدن:... چون مخالفان اضعاف و مضاعف قزلباش بودند، اثری بر سعی و کوشش ایشان مترتب نشد. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین).
- مترتب گردیدن (گشتن) ، مترتب شدن: بغیر ندامت و پشیمانی فایده ای بر آن مترتب نخواهد گردید. (از مجمل التواریخ گلستانه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَرْ رِ)
سرایت کننده. (آنندراج) (منتهی الارب). سرایت کننده و مسری. (ناظم الاطباء) ، درگذرنده از چیزی به چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تشرب شود، به خود بازکشنده و جذب کننده و جاذب. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکترب
تصویر مکترب
اندوهناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغرب
تصویر متغرب
دور رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متطرب
تصویر متطرب
شادمان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تازی نما تازی مانند تازیگونه خود را به عرب مانند کننده جمع متعربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تترب
تصویر تترب
خاک آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترتب
تصویر مترتب
استوار و ثابت و بر جای ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقرب
تصویر متقرب
کسی که بخدا تقرب میجوید و از خدا میترسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقترب
تصویر مقترب
نزدیک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقرب
تصویر متقرب
((مُ تَ قَ رِّ))
کسی که به دیگری تقرب کند، نزدیکی جوینده، جمع متقربین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعرب
تصویر متعرب
((مُ تَ عَ رِّ))
خود را به عرب مانند کننده، مفرد متعربین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترتب
تصویر مترتب
((مُ تَ رَ تِّ))
ترتیب داده شده، پدید آمده
فرهنگ فارسی معین
مقرر، مستقر، جایگیر، نتیجه، حاصل، بازده
فرهنگ واژه مترادف متضاد