جدول جو
جدول جو

معنی متتابعین - جستجوی لغت در جدول جو

متتابعین
(مُتَ بِ)
جمع واژۀ متتابع در حالت نصبی و جری
لغت نامه دهخدا
متتابعین
جمع متتابع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
تصویری از متتابعین
تصویر متتابعین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابعین
تصویر تابعین
تابع ها، پیروها، پیروی کننده ها، دنبال کننده ها، مطیع ها، تابعی ها، کنایه از تحت تاثیرها، جمع واژۀ تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متتابع
تصویر متتابع
پی در پی، پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ)
پی در پی شونده. (آنندراج). پی در پی و متوالی. مأخوذ ازتازی، پی در پی و یکی پس از دیگری و متعاقب و متوالی و مسلسل. (ناظم الاطباء) : بر تعاقب ایام و لیالی متتابع و متوالی. (مرزبان نامه) ، با یکدیگر پس روی کننده. (آنندراج). آن که پس از دیگری رود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتابع شود.
- چند روز متتابع، چند روز متوالی و پی در پی. (ناظم الاطباء).
- رجل متتابعالعلم، مردی که علوم او با یکدیگر مشابه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- غصن متتابع، شاخ بی گره. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- فرس متتابعالخلق، اسب متناسب الاعضاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- قوافل متتابعالنزول، کاروانهائی که یکی پس از دیگری فرودآید. (ناظم الاطباء).
، آن که کاری را پس از کار دیگر کند، آن که افتان و خیزان حرکت کند مانندمیخوارۀ مست، شتری که در هنگام رفتن کتف های خود را بجنباند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حابْ بَ تَ)
تثنیۀ متحابه: دولتین متحابتین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به متحاب و متحابه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
پیاپی. به طور متتابع (معنی اول). و رجوع به پیاپی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ عَ)
خصمین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طرفین دعوی. دو نزاع کننده
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ لَ)
تثنیۀ متقابل در حالت نصبی و جری. رجوع به متقابلان و تقابل و متقابل شود
لغت نامه دهخدا
جمع متنازع، همستیزان جمع متنازع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متواضع، فرو تنان نیتوران جمع متواضع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسابقین
تصویر متسابقین
جمع متسابق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متدافع، همپا فندان جمع متدافع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متقارع، بر هم کوفتگان میان متقارعین یعنی دو جسم بر هم کوفته تثنیه متقارع: اما سمع قوتی است... در یابد آن صوتی را که متادی شود بدو از تموج هوایی که افسرده شده باشد میان متقارعین یعنی دو جسم بر هم کوفته که از هم کوفتن ایشان هوا موج زند و علت آواز شود. . ، جمع متقارع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتابعات
تصویر متتابعات
جمع متتابعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتابعه
تصویر متتابعه
مونث متتابع جمع متتابعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتابین
تصویر مرتابین
جمع مرتاب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
یار دیدگان آنان که یاران پیامبر را دیده اند جمع تابع. تابعان، آنانکه اصحاب رسول صلی الله علیه و آله را دیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخادعین
تصویر متخادعین
جمع متخادع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتابع
تصویر متتابع
پی در پی و متوالی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتبعین
تصویر متتبعین
مونث متتبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابعین
تصویر تابعین
((بِ))
جمع تابع، تابعان، آنان که اصحاب رسول را دیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متتابع
تصویر متتابع
((مُ تَ بِ))
پی درپی شونده، متوالی
فرهنگ فارسی معین