- متبین
- آشکار، روشن، واضح، ظاهر، هویدا
معنی متبین - جستجوی لغت در جدول جو
- متبین
- پیدا هویدا، آشکار کننده آشکار شونده پیدا هویدا، آشکار کننده جمع متبینین
- متبین ((مُ تَ بَ یِّ))
- آشکار شونده، پیدا، هویدا، آشکار کننده، جمع متبینین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متبینه در فارسی مونث متبین پیدا هویدا، آشکار مونث متبین جمع متبینات
نام پدر فریدون
باریک کردن
بادیانت، با ایمان، دین دار
در وسط، در میان، آنچه در میان است
آنکه از طبقۀ اجتماعی بالایی برخوردار باشد، از طبقۀ اعیان، سرآمد، برجسته، مقرر، محقق
جدا از یکدیگر، آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد، ضد یکدیگر
در میان
جدا شونده از یکدیگر، مخالف: دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نماییم با طالت انجامد. الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک مانند: انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد بلک متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیر بران. و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک آنرا اسما متباینه خواندند، دو عدد نا مساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد مثل 10 و 7 بعبارت دیگر دو عدد نا مساوی را نسبت بیکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد یعنی جز واحد بعدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند: 26 و 15 مقابل متداخل متوافق
جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
راستکار دیندار، صالح و صادق
جمع متقی، شاهندگان پارسایان جمع متقی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
زیور یافته آراسته زینت یابنده
آشکارا، شناخته، سرشناس، پروهاندار، هرنیزمند (از طبقه اعیان) آشکار شونده ظاهر، مشخص ممتاز: مولانا یوسف شاه... در فن کتابت مردی متعین بود، محقق ثابت، شخصی از طبقه اعیان جمع متعینین
جمع محب، مهر ورزان دوستاران جمع محب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
زینت یافته
هشیوار
بازگو کننده
بجای آوردن، پیدا کردن
بیان کننده، آشکار کننده
آشکار کننده، واضح، روشن
بیان کرده شده، آشکار، واضح
دارای متانت، محکم، ثابت، استوار، پابرجا
بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن
کاهدان