معنی مابین
مابین
((بِ))
وسط، میان، میانه
تصویر مابین
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مابین
مابین
مابین
در وسط، در میان، آنچه در میان است
فرهنگ فارسی عمید
مابین
مابین
در میان
فرهنگ لغت هوشیار
مابین
مابین
اندرون، بین، لا، میان، وسط، درمیان، دروسط، تفاوت، فرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سابین
سابین
سروکوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
ماهین
ماهین
منسوب به ماه، مانند درخشان و نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
ماشین
ماشین
خودرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تابین
تابین
عیب کردن فرمانبردار، زیر دست
فرهنگ لغت هوشیار
متبین
متبین
آشکار، روشن، واضح، ظاهر، هویدا
فرهنگ فارسی عمید
تابین
تابین
زیردست، فرمانبردار، سربازی که درجه ندارد
فرهنگ فارسی عمید