دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. (آنندراج). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. (ناظم الاطباء). نعت است از اتبال. (منتهی الارب) ، هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. (ناظم الاطباء)
دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. (آنندراج). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. (ناظم الاطباء). نعت است از اتبال. (منتهی الارب) ، هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. (ناظم الاطباء)
دست بر دست زننده. (آنندراج). دست بر هم زننده. (ناظم الاطباء) ، افتاده به سوی زمین. (آنندراج). افتاده شده بر زمین. (ناظم الاطباء) ، فروکش به زمینی که در آن کسی نباشد. (آنندراج). رسنده به زمینی که در آن کسی نباشد. (ناظم الاطباء) ، بلید و کندذهن. (آنندراج). کندذهن و احمق. (غیاث). گول و نادان و ابله و کودن. (ناظم الاطباء) ، افسرده دل. (آنندراج). آشفته و حیران و سرگردان و مضطرب و آزرده شده، مسلط شده بر ملک و ولایت دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلد شود
دست بر دست زننده. (آنندراج). دست بر هم زننده. (ناظم الاطباء) ، افتاده به سوی زمین. (آنندراج). افتاده شده بر زمین. (ناظم الاطباء) ، فروکش به زمینی که در آن کسی نباشد. (آنندراج). رسنده به زمینی که در آن کسی نباشد. (ناظم الاطباء) ، بلید و کندذهن. (آنندراج). کندذهن و احمق. (غیاث). گول و نادان و ابله و کودن. (ناظم الاطباء) ، افسرده دل. (آنندراج). آشفته و حیران و سرگردان و مضطرب و آزرده شده، مسلط شده بر ملک و ولایت دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلد شود
آن که پنهان طلب کند چیزی را. (آنندراج). آن که پرسش می کند هر چیزی را به پنهانی. (ناظم الاطباء) ، میل کننده به دل و جوینده. (آنندراج). حریص و آرزومند و مشتاق. (ناظم الاطباء) ، گوسفند که پاک چرد گیاه جائی را. (آنندراج). ستوری که بچرد همه زراعت را، کسی که بچراند همه زراعت را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلص شود
آن که پنهان طلب کند چیزی را. (آنندراج). آن که پرسش می کند هر چیزی را به پنهانی. (ناظم الاطباء) ، میل کننده به دل و جوینده. (آنندراج). حریص و آرزومند و مشتاق. (ناظم الاطباء) ، گوسفند که پاک چرد گیاه جائی را. (آنندراج). ستوری که بچرد همه زراعت را، کسی که بچراند همه زراعت را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلص شود
ابله. (آنندراج). نادان و گول و احمق. (ناظم الاطباء) ، بی راه رونده بدون رهنما و استفسار از کسی. (آنندراج). آن که از بیراهه رود بدون آن که راهنما داشته باشد و یا از کسی استفسار کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که ابله نباشد و خود را گول و ابله بنمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبله شود
ابله. (آنندراج). نادان و گول و احمق. (ناظم الاطباء) ، بی راه رونده بدون رهنما و استفسار از کسی. (آنندراج). آن که از بیراهه رود بدون آن که راهنما داشته باشد و یا از کسی استفسار کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که ابله نباشد و خود را گول و ابله بنمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبله شود
اکتفا و بسنده نماینده به چیزی. (آنندراج). کسی که راضی باشد به هر چه که دارد. (ناظم الاطباء) ، بیماری سخت. (آنندراج). هر بیماری که هذیان آورد. (ناظم الاطباء) ، کسی که به تکلف به منزل می رسد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلغ شود
اکتفا و بسنده نماینده به چیزی. (آنندراج). کسی که راضی باشد به هر چه که دارد. (ناظم الاطباء) ، بیماری سخت. (آنندراج). هر بیماری که هذیان آورد. (ناظم الاطباء) ، کسی که به تکلف به منزل می رسد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلغ شود
این کلمه در فرهنگ جانسون و ناظم الاطباء بمعنی ’جای گیرنده در میان خانه آمده’ و چنین می نماید که ’متبحبح’ تصحیف خوانی شده است. و رجوع به متبحبح و تبحبح شود
این کلمه در فرهنگ جانسون و ناظم الاطباء بمعنی ’جای گیرنده در میان خانه آمده’ و چنین می نماید که ’متبحبح’ تصحیف خوانی شده است. و رجوع به متبحبح و تبحبح شود
آسمان پیاپی درخشنده از برق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، ترشروی و کسی که در ترشرویی دندانها را بهم می نمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکلح شود
آسمان پیاپی درخشنده از برق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، ترشروی و کسی که در ترشرویی دندانها را بهم می نمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکلح شود
سلاح پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سلاح پوشیده. (ناظم الاطباء) :... تا به مجالحان و متسلحان تشبهی کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 105). و رجوع به تسلح شود
سلاح پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سلاح پوشیده. (ناظم الاطباء) :... تا به مجالحان و متسلحان تشبهی کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 105). و رجوع به تسلح شود