جدول جو
جدول جو

معنی متبرعاً - جستجوی لغت در جدول جو

متبرعاً
(نِ رَ / رِ دَ)
مأخوذ ازتازی، کاری که شخص از روی اراده و میل خود از برای خدا و از جهت تحصیل ثواب و اجر اخروی می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متبرع
تصویر متبرع
بخشش کننده و نیکویی کننده برای رضای خدا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مُ نَ سَدَ)
از روی تبرّع. بطور تبرع. از راه تبرع. بر سبیل تبرع. رجوع به تبرع شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
بالتبع. (فرهنگ نظام) ، تبع تبعاً، پیرو و تابع بودن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَرْ رِ)
ج متفرع. توابع و لواحق و متعلقات. مشتقات و مناسبات. (از ناظم الاطباء). و رجوع به متفرع و متفرعه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ کَ دَ)
بطور آهستگی و تدریج و کم کم. (ناظم الاطباء). به تدریج. آهسته آهسته: متدرجاً پله های ترقی را طی خواهدکرد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تدریجاً شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَرْ رِ)
نیکویی کننده برای رضای خدا. (فرهنگ فارسی معین). دهش کننده چیزی که بر وی واجب نبود. (آنندراج). دهشی که بر شخص واجب نباشد. یقال فعله متبرعاً، کرد آن کار را برای ثواب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، به معنی فائق آمده باشد در فضل و شجاعت. (آنندراج). و رجوع به تبرع شود
لغت نامه دهخدا
جمع متفرعه، فرجستکان ستاکان جمع متفرعه (متفرع) توابع لواحق متعلقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبوعات
تصویر متبوعات
جمع متبوعه، سالاران جمع متبوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرعات
تصویر متجرعات
جمع متجرعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبعات
تصویر متبعات
جمع متبعه، جمع متبعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبرکات
تصویر متبرکات
جمع متبرکه، اشوندان فریستگان جمع متبرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبرع
تصویر متبرع
دهشمند، سر آمد نیکویی کننده برای رضای خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبرمات
تصویر متبرمات
جمع متبرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدرجاً
تصویر متدرجاً
((مُ تَ دَ رِّ جَ نْ))
به تدریج، آهسته آهسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبرع
تصویر متبرع
((مُ تَ بَ رِّ))
نیکویی کننده برای رضای خدا
فرهنگ فارسی معین
شاخه ها، شعبه ها، شعبات، تابع ها، وابسته ها، توابع
فرهنگ واژه مترادف متضاد