- متباین
- جدا از یکدیگر، آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد، ضد یکدیگر
معنی متباین - جستجوی لغت در جدول جو
- متباین
- جدا شونده از یکدیگر، مخالف: دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نماییم با طالت انجامد. الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک مانند: انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد بلک متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیر بران. و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک آنرا اسما متباینه خواندند، دو عدد نا مساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد مثل 10 و 7 بعبارت دیگر دو عدد نا مساوی را نسبت بیکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد یعنی جز واحد بعدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند: 26 و 15 مقابل متداخل متوافق
- متباین ((مُ تَ ی))
- متمایز، جدا از یکدیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متباین جمع متباینات
جمع متباینه (متباین)
متباین درفارسی: جدا، نا ساز، نا برابر
جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
پسا دستگر (پسادست نسیه) بنسیه و وام خرید و فروش کننده با هم جمع متداینین
جدا شدن از یکدیگر
آشکار، روشن، واضح، ظاهر، هویدا
جدایی، تفاوت، مخالف هم بودن، تضاد
مخالف، خلاف کننده، مقابل موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم، گوناگون، رنگ به رنگ
ناجور نا ساز مخالف: چنانکه اندر هندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین
پیدا هویدا، آشکار کننده آشکار شونده پیدا هویدا، آشکار کننده جمع متبینین
جدا شدن از یکدیگر، اختلاف داشتن، تفاوت
دور از یکدیگر، دور
یار و مددکار یکدیگر
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
جمع متخذ، گرفتگان بر گرفتگان، جمع متخذ، گیرندگان جمع متخذ در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)، جمع متخذ در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع متبسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متبدل، ور تندگان ور تپذیران جمع متبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متبحر، کار شناسان کار دانان دانا یان جمع متبحر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
متباینه در فارسی مونث متبائن: جدا، نا ساز، نا برابر
داد و ستد کننده
خود ستای
شکوفه بار شکوفه زار
آزما ینده
گول نما
کینه ورز دشمنی کننده
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
مژده دهنده