- متباعد
- دور از یکدیگر، دور
معنی متباعد - جستجوی لغت در جدول جو
- متباعد
- وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
- متباعد ((مُ تَ ع))
- دور شونده از هم، دور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متباعد
فرایاز
کسی که مجاب شده است، مجاب، بازنشسته
کسی که بجای خود بنشیند و بحق خود قانع باشد، آنکه از کاری دست بردارد و توقف کند، بازنشسته
بالا رونده فرا یاز بالا رونده بر بلندی رونده جمع متصاعدین، فرایاز. توضیح در هر تصاعد عددی یا هندسی هر جمله را متصاعد یا فرایاز نامند
بالارونده
از یکدیگر دور شدن، دور از حقیقت
دوری کردن
دور گویه حرفی که مخرج تلفظش از دیگری دور باشد: ... . و جمع کرده میان ثاء و ذال که در مخرج بهم نزدیک اند و اما اگر این داختاف میان دو حرف متباعد الامخرج افتد چنانکهخ میان نون و جیم یا میان باء و دال و مانند آن آنرا در عیوب نشمارند
دور، بعید، دوراز آنتظار
ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد، در علم روانشناسی چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد، فراخواننده، داعی
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
کسی که خود را شاعر می پندارد و تظاهر به شاعری می کند
جدا از یکدیگر، آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد، ضد یکدیگر
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
متابعت در فارسی: پیروی، همگویی
پیروی کردن، تبعیت کردن
دشمن پیش آینده، دیوارشکسته، هما ویز، همچم، خواهان هم را خواننده، آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد
گولخورده نما فریب خورده نما کسی که خود را فریب خورده وا نماید جمع متخادعین
متباین درفارسی: جدا، نا ساز، نا برابر
داد و ستد کننده
جدا شونده از یکدیگر، مخالف: دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نماییم با طالت انجامد. الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک مانند: انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد بلک متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیر بران. و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک آنرا اسما متباینه خواندند، دو عدد نا مساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد مثل 10 و 7 بعبارت دیگر دو عدد نا مساوی را نسبت بیکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد یعنی جز واحد بعدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند: 26 و 15 مقابل متداخل متوافق
خود ستای
شکوفه بار شکوفه زار
آزما ینده
گول نما
کینه ورز دشمنی کننده
مژده دهنده