معنی متاوج در لغت نامه دهخدا

تاجدار و با افسر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کلاه پوش. (آنندراج)

معنی متاوج در لغت نامه دهخدا

آن جزء از سر که بر آن تاج قرار می گیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)

معنی متاوج - جستجوی لغت در جدول جو

متاوج

لغت نامه دهخدا

متاوج

لغت نامه دهخدا

متموج

موج زننده،، موج دار، کنایه از دارای آشفتگی، پریشان

فرهنگ فارسی عمید

متوج

تاج بر سر نهاده، تاجدار

فرهنگ فارسی عمید

متوج

(مُ تَوْ وَ)

تاج نهاده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افسر پوشیده و تاجدار و با افسر. (ناظم الاطباء). تاجدار. با تاج. مکلل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هر که بدو بنگرد چه گوید گوید
ماه متوج شده است و سرو مقرط.
منجیک.
دیگری بنور هدایت عقل... به تاج کرامت متوج گشته. (کلیله و دمنه).
و آن هودج خلیفه متوج به ماه زر
چون شب کز آفتاب نهی تاج بر سرش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 217).
و رجوع به تتویج شود

لغت نامه دهخدا

متوج

(مُ تَوْ وِ)

افسر پوشاننده. (آنندراج). کسی که تاج مینهد. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

متتوج

(مُ تَ تَوْ وِ)

تاج پوشنده و تاجدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون و اشتینگاس). و رجوع به تتوج شود

لغت نامه دهخدا

متضوج

(مُتَ ضَوْ وِ)

رودباری که خم های آن بسیار گردد. (آنندراج). رود پیچ و خمدار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضوج شود

لغت نامه دهخدا

متعوج

(مُ تَ عَوْ وِ)

کج. (آنندراج). کج شده و خمیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعوج شود

لغت نامه دهخدا

متموج

(مُ تَ مَ و)

بشدت موج زننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان. (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود، شوریده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)

لغت نامه دهخدا

متزوج

(مُ تَ زَوْ وِ)

زن کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن گرفته. (ناظم الاطباء) ، شوی گرفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزوج شود

لغت نامه دهخدا

متزاوج

(مُ تَ وِ)

متشابه. و رجوع به متشابه و تزاوج و مادۀ بعد شود

لغت نامه دهخدا

متوج

(مَ)

از ’م ت ج’، دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چاه دور تکی که به اعانت چرخ آب از آن می کشند. (ناظم الاطباء)