جدول جو
جدول جو

معنی متائیم - جستجوی لغت در جدول جو

متائیم
(مَ)
جمع واژۀ متآم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). و رجوع به متآم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
مشئوم ها، نامبارک ها، بدیمن ها، بدشگون ها، جمع واژۀ مشئوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
مفهوم ها، چیزهایی که به فهم و ادراک درآید، فهمیده شده ها، دانسته شده ها، جمع واژۀ مفهوم
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای که از ملاس چغندر قند گرفته می شود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماری های کبدی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ محرّم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَ)
از ’دٔم’، متهم و بدنام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
از ’دٔم’، انبوهی کننده. (آنندراج). فراهم آورده و انبوهی کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدائم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
فال بدزننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کسی که اندیشۀ بد می کند و بر بدی تفأل می زند، و فالگوی به بدی. (ناظم الاطباء) ، کسی که از جانب چپ کسی و یا چیزی می رود و درمی آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به تشائم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بیننده خود را در آئینه. (آنندراج). آن که در جلو آئینه می ایستد تا خود را ببییند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دوچار شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندیشه کننده در کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غورۀ خرمای سرخ و زرد شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مشیاط. (منتهی الارب). رجوع به مشیاط شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و مشاءه و مشائیه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ و مشاءه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرزند یوسف بن یعقوب. (یادداشت بخط مؤلف) :
به جایش فرائیم فرخ نشست
به عدل و سخا پیش بگشاد دست.
شمسی (یوسف و زلیخا).
در مأخذ دیگری دیده نشد. شاید اصل کلمه مصحف ’ابراهیم’ باشد
لغت نامه دهخدا
(زْنا / زِ)
زنوئیمو. شهری است در چکسلواکی (مراوی) که 26000 تن سکنه و کارخانه های تهیۀ مواد غذائی و قند و آبجو دارد. و مارمون در سال 1809 میلادی در این شهر اتریشی ها را شکست داد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
از ’ؤم’، موافق و سازوار و یقال غنی غناء متوائماً، یعنی سرائید بی اختلاف لحن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سازو آواز هم آهنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مشؤوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی مرد بدفال. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَیْ یِ)
مرد یا زن ناکتخدا. (آنندراج). مرد ناکدخدا مانده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءِ)
اسبی که روشی آرد بعد روشی. (آنندراج). اسبی که پس از دویدگی اول دوباره دود. (ناظم الاطباء) : تام الفرس، روشی آورد بعد روشی. فرس متائم نعت است از آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متشایم
تصویر متشایم
فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانیه
تصویر متانیه
مونث متانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
جمع مشووم، گجسته ها مرخشگان جمع مشئوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائیم
تصویر تائیم
بیوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسیه
تصویر متاسیه
مونث متاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاذیه
تصویر متاذیه
متاذیه در فارسی مونث متاذی: آزار دیده آزرده مونث متاذی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالین
تصویر متالین
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادیم
تصویر مخادیم
جمع مخدوم، سروران بزرگان جمع مخدوم سرداران بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدائم
تصویر متدائم
انبوهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقائید
تصویر مقائید
جمع مقید، بستنگاهان بند شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
جمع مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشائم
تصویر متشائم
متشایم در فارسی: مرغوا زننده فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مختوم، مهر شده ها، پس پیمانه ها جمع مختوم: مهر کرده شده ها، پس پیمانه ها (از آن رو که مهر پادشاه بر آنها زده میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشا، گامبرداران (اندیشه های فلسفی ایران) سخن چینان جمع مشا در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پیروان حکمت مشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
((مَ))
جمع مفهوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشائین
تصویر مشائین
((مَ شّ))
جمع مشاء. در فلسفه به پیروان ارسطو گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متالیک
تصویر متالیک
((مِ))
دارای جلا و درخششی مانند فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متاسفم
تصویر متاسفم
شوربختم
فرهنگ واژه فارسی سره