مؤنث مبهم. رجوع به مبهم شود. - اسماء مبهمه، اسماء اشارات است به اصطلاح نحویان مانند هذا و ذاک و هولاء و هذه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مبهم و مبهمات شود. ، هذه الایه مبهمه، یعنی این آیه عام و مطلق است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قلوب المؤمنین مبهمه علی الایمان، ای مصمه،یعنی دلهای مؤمنین بسته است بر ایمان. (ناظم الاطباء) ، هذه المراءهالمبهمه علیه، یعنی نکاح این زن برای آن مرد حلال نیست. مانند نکاح مادر و خواهر و جز آن. و رجوع به مبهم شود
مؤنث مبهم. رجوع به مبهم شود. - اسماء مبهمه، اسماء اشارات است به اصطلاح نحویان مانند هذا و ذاک و هولاء و هذه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مبهم و مبهمات شود. ، هذه الایه مبهمه، یعنی این آیه عام و مطلق است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قلوب المؤمنین مبهمه علی الایمان، ای مصمه،یعنی دلهای مؤمنین بسته است بر ایمان. (ناظم الاطباء) ، هذه المراءهالمبهمه علیه، یعنی نکاح این زن برای آن مرد حلال نیست. مانند نکاح مادر و خواهر و جز آن. و رجوع به مبهم شود
ناقۀ بی مهارو بی نشان گذاشته تا هر جا که خواهد بچرد. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). ناقۀ مبهله، ماده شتر بی مهار و بی نشان که هر جا خواهد بچرد. ج، مباهل. (ناظم الاطباء). آن که ناقه را بی شبان یا بی پستان بند یابی مهار گذارد تا بچرد هر جا که خواهد. (آنندراج)
ناقۀ بی مهارو بی نشان گذاشته تا هر جا که خواهد بچرد. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). ناقۀ مبهله، ماده شتر بی مهار و بی نشان که هر جا خواهد بچرد. ج، مباهل. (ناظم الاطباء). آن که ناقه را بی شبان یا بی پستان بند یابی مهار گذارد تا بچرد هر جا که خواهد. (آنندراج)
خالی و معطل کننده خانه را. (از منتهی الارب) (آنندراج). خالی کننده و ویران گذارندۀ خانه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، فارغ و تهی سازنده آوند را. (از منتهی الارب) (آنندراج). تهی کننده آوند، پاره کننده جامه و خیمه، معطل کننده اسبان و آسوده کننده آنها را از جنگ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
خالی و معطل کننده خانه را. (از منتهی الارب) (آنندراج). خالی کننده و ویران گذارندۀ خانه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، فارغ و تهی سازنده آوند را. (از منتهی الارب) (آنندراج). تهی کننده آوند، پاره کننده جامه و خیمه، معطل کننده اسبان و آسوده کننده آنها را از جنگ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره