- مبنی
- بنا کرده شده، بنا نهاده، ساخته
معنی مبنی - جستجوی لغت در جدول جو
- مبنی ((مَ نا))
- محل بنا، بنیاد، اساس
- مبنی ((مَ))
- بنا کرده شده، بنا نهاده شده
- مبنی
- بنا شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبنیه در فارسی مونث مبنی بنیافته سازیده، اورتش مونث مبنی: کلمات مبنیه جمع مبنیات
بازگو کننده
بنیان
استوار
چاه کن
چم، آرش
بفرزندی پذیرفتن
کنیه داده شده، کنیه دار
بیان کننده، آشکار کننده
آشکار کننده، واضح، روشن
بیان کرده شده، آشکار، واضح
بناشده، بر پایه قرار گرفته
آوازه خوان، مطرب، سرود گوینده
به فرزندی پذیرفتن، فرزندخواندگی
مربوط به لبن، شیری مثلاً فرآورده های لبنی
درختی که شیره ای مانند عسل از آن تراوش کند
ویژگی هر دارویی که نیروی جنسی را افزایش دهد
مقصود، مفهوم و مضمون کلام، مطلب، موضوع، باطن
مربوط به جامعۀ متمدن، مربوط به تمدن، مربوط به مدینه، شهری در عربستان، از مردم مدینه، مقابل مکی، ویژگی سوره هایی از قران که در مدینه نازل شده
مبناها، پایه ها، بنیان ها، جمع واژۀ مبنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
درخت بناست (کندر) لبنی در فارسی: شیری جیوی منسوب به لبن شیری. کندر. توضیح در برهان لبنی بر وزن مدنی آمده و صحیح نیست
بنگرید به مانیا
نو آورنده
ساخته شده ساخته پرداخته بنیاد یافته سازنده بنیاد نهنده بنا کرده شده مبنی. توضیح ابتنی مانند مجرد خود که بنی باشد متعدی است. فیومی گوید: و بنیت البیت و غیره ابنیه و ابتنیته فانبنی مثل بعثته فانبعث. و بنابراین وقتی که مبتنی بجای مبنی استعمال میشود باید آنرا بصیغه اسم مفعول یعنی بفتح نون و الف آخر خواند نه بصیغه اسم فاعل یعنی بکسر نون و یاء آخر ولی معمولا این نکته را رعایت نکنند و آنرا بصیغه اسم فاعل خوانند چنانکه گویند: مبتنی بر اینکه... یعنی مبنی بر اینکه... بنا کننده، بنا شونده
عمارتها و بناها و اساسها و شالوده ها
بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن
ور نفزا دارویی که قوه باه بیفزاید زیاد کننده قوه باه
گریزنده از شر و بدی
بنیان و اساس، ابتدا، اول، پایه
گریاننده