باریک شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مبطن. باریک میان. (از مهذب الاسماء). مرد باریک شکم از گرسنگی. (ناظم الاطباء) ، دزی در ذیل قوامیس عرب ذیل ’بطن’ آرد: لباس مبطّن، لباس لائی انداخته و پوشانده شده از پوست و لباسی با دولائی از پوست... و در مورد ساختمانهای عظیم نیز گویند که پوشانده شده از نوعی سنگ بخصوص است: و وجه هذه الصومعه کله مبطن بالکذان اللکی. (دزی ج 1 ص 96) ، جامۀ ظریف آستر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مبطّنه شود، اسب سپیدپشت و شکم. (از محیطالمحیط). اسبی که پشت و شکم وی سپید باشد. (ناظم الاطباء)
باریک شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مبطن. باریک میان. (از مهذب الاسماء). مرد باریک شکم از گرسنگی. (ناظم الاطباء) ، دزی در ذیل قوامیس عرب ذیل ’بطن’ آرد: لباس مُبَطَّن، لباس لائی انداخته و پوشانده شده از پوست و لباسی با دولائی از پوست... و در مورد ساختمانهای عظیم نیز گویند که پوشانده شده از نوعی سنگ بخصوص است: و وجه هذه الصومعه کله مبطن بالکذان اللکی. (دزی ج 1 ص 96) ، جامۀ ظریف آستر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مُبَطَّنَه شود، اسب سپیدپشت و شکم. (از محیطالمحیط). اسبی که پشت و شکم وی سپید باشد. (ناظم الاطباء)
تیزکننده و روشن و تابان کننده کارزار و مانند آن، آراسته کننده و نیکوکننده سخن را، راست کننده نیزه را بسوی کسی. (از منتهی الارب) ، دندانپزشک. دندانساز، سنت گذار. (یادداشت مرحوم دهخدا)
تیزکننده و روشن و تابان کننده کارزار و مانند آن، آراسته کننده و نیکوکننده سخن را، راست کننده نیزه را بسوی کسی. (از منتهی الارب) ، دندانپزشک. دندانساز، سنت گذار. (یادداشت مرحوم دهخدا)