- مبلول
- نمناک نمدار نمناک مرطوب
معنی مبلول - جستجوی لغت در جدول جو
- مبلول ((مَ))
- نمدار، نمناک، مرطوب
- مبلول
- نم دار، نمناک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گمیزه، آبگونه
مبتلا به بیماری سل
بذل شده، بخشیده شده
مفاد، معنی، در علم منطق دلالت شده، رهنمونی شده
ویژگی کسی که غل و زنجیر به گردنش انداخته شده، بسته شده
علیل، مقابل علت، در فلسفه آنچه چیز دیگر سبب آن باشد، نتیجه، بیمار
بخشیده شده، خرج شده
شکافته
گداخته شده، حل و ذوب شده
مراد، مقصود، مفهوم، مقتضی
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین
بیمار و علیل و ناخوش و آزرده، رنجور
بندی به زنجیر کشیده، تشنه کسی که غل و زنجیر بگردن دستش بسته شده، سخت تشنه
ماده ای که از حل شدن ماده ای دیگر در مایع به وجود می آید، حل شده
Disabled
deficiente
behindert
niepełnosprawny
инвалид
інвалід
gehandicapt
discapacitado
handicapé
disabile
विकलांग