جدول جو
جدول جو

معنی مبلغ - جستجوی لغت در جدول جو

مبلغ
اندازه و مقداری از پول، حد رسیدن، جای رسیدن، حد و نهایت چیزی
تصویری از مبلغ
تصویر مبلغ
فرهنگ فارسی عمید
مبلغ
کسی که دربارۀ آیین، دین یا مکتبی تبلیغ می کند، کسی که مصرف کالایی را تبلیغ می کند، تبلیغ کننده، رساننده
تصویری از مبلغ
تصویر مبلغ
فرهنگ فارسی عمید
مبلغ
(مُ بَلْ لِ)
رساننده. (غیاث). رساننده و کسی که حکم و امر را بدیگران می رساند و ابلاغ می کند. (ناظم الاطباء). رساننده و کسی که پیام یا نامه با درود و جز آن را به دیگری می رساند. (از ذیل اقرب الموارد). رساننده، آن که به دینی و مسلکی خواند. داعی. تبلیغ کننده. آن که دینی را به مردم آموختن و باورانیدن خواند. ج، مبلغین.
- مبلغ رسالت، پیام گزار. پیغام گزار. رسانندۀ پیام. آن که مردمان را به دینی و طریقی گرداند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مبلغ
(مُ لِ)
رساننده. (آنندراج). ابلاغ کننده. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
مبلغ
(مُ لَ)
رسانیده شده. صیغۀ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است. چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمه بلوغ که رسیدن است به معنی کامل شدن بسیار می آید چنانکه گویند که این میوه رسیده است، یعنی پخته و کامل شده است. (از غیاث)
لغت نامه دهخدا
مبلغ
(مُ بَلْ لَ)
رسانیده شده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مبلغ
بحد کمال و خوبی رسیدن، حد ونهایت، جای رسیدن و مقام، مقدار پول رساننده، پیام گزار، آنکه مردمان را به دینی و طریقی گرداند
فرهنگ لغت هوشیار
مبلغ
((مَ لَ))
مقدار، شماره، جمع مبالغ
تصویری از مبلغ
تصویر مبلغ
فرهنگ فارسی معین
مبلغ
((مُ بَ لِّ))
تبلیغ کننده
تصویری از مبلغ
تصویر مبلغ
فرهنگ فارسی معین
مبلغ
آوازه گر، فرارسان
تصویری از مبلغ
تصویر مبلغ
فرهنگ واژه فارسی سره
مبلغ
مروّج، واعظ
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبله
تصویر مبله
اتاق یا آپارتمانی که دارای مبل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالغ
تصویر مبالغ
مبلغ ها، اندازه ها و مقادیری از پول، حد رسیدن ها، جای رسیدن ها، حد و نهایت چیزها، جمع واژۀ مبلغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلغ
تصویر ابلغ
بلیغ تر، رساتر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَلْ لِ غَ)
از مبلّغه عربی. مؤنث مبلّغ. زن تبلیغکننده. رجوع به مبلغ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ایادی. کنایه ابلغ از تصریح است
لغت نامه دهخدا
(اِ لِمْ)
روزگار فاگذاشتن به اندک. (تاج المصادر بیهقی). به اندک چیزی روزگار گذاشتن. (زوزنی). اکتفا و بسنده نمودن به آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت شدن بیماری. (تاج المصادربیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بتکلف رسیدن منزل را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ)
تبلغه. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تبلغه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ غَ)
بلغمی. آن که بر مزاج او بلغم غلبه دارد. ج، مبلغمون و مبلغمین: فاما المبردون و المبلغمون فلا یسلمون من ضرره (ضررجبن = پنیر) . (ابن بیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و هو (ضراه) نافع الاصحاب الریاح الغلیظ و المبلغمین و اصحاب الجشاءالحامض. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
نره. (آنندراج). عوف. عضو تذکیر کلفت دراز بغایت سرخ. اذلغ. اذلغی. (از متن اللغه). رجوع به متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
مبلغه در فارسی مونث مبلغ: دین بردار: زن مونث مبلغ زن تبلیغ کننده جمع مبلغات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبلس
تصویر مبلس
نومید، اندوهگین دلشکسته، سرگردان هاژ هاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبزغ
تصویر مبزغ
نیشتر نشتر
فرهنگ لغت هوشیار
زفت، ابر بی باران، پسرس اسپ پسرس آنکه خود را بر زمین زند، بخیل، بی توجه، ابر بی باران، اسبی که در دو سبقت نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبضغ
تصویر مبضغ
نشتر دروش
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کتدار باکت دارای مبل شامل اثاثه: اطاق مبله اجاره داده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالغ
تصویر مبالغ
وجوه، پولها، زرهای بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابلغ
تصویر مابلغ
هر چه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلغ
تصویر تبلغ
اکتفا و بسنده نمودن به آن، سخت شدن بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلغ
تصویر ابلغ
بی کم و کاست رساننده تر بلیغ تر رساتر: کنایه ابلغ از تصریح است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلغ
تصویر ابلغ
((اَ لَ))
بلیغ تر، رساتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبله
تصویر مبله
((مُ لِ))
جایی که در آن از مبل استفاده شده باشد، شامل اثاثیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبلد
تصویر مبلد
((مُ بَ لِّ))
آن که خود را بر زمین زند، بخیل، بی توجه، ابر بی باران، اسبی که در دو سبقت نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبالغ
تصویر مبالغ
((مَ لِ))
جمع مبلغ، مقدارها، وجوه، پول ها
فرهنگ فارسی معین
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی