ناقه که بانگ نکند از غایت آرزوی گشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط). ماده شتری که از بسیاری آرزوی گشن بانگ نکند. (ناظم الاطباء) ، آماسیده فرج از شدت آرزوی نر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مبلمه. (ناظم الاطباء) ، ناقه که هنوز بر وی نر نجسته باشد و بچه نزاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء). مبلمه. (ناظم الاطباء) ، آماسیده لب، آن که زشت نماید کار بر کسی. (آنندراج)
ناقه که بانگ نکند از غایت آرزوی گشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط). ماده شتری که از بسیاری آرزوی گشن بانگ نکند. (ناظم الاطباء) ، آماسیده فرج از شدت آرزوی نر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مبلمه. (ناظم الاطباء) ، ناقه که هنوز بر وی نر نجسته باشد و بچه نزاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء). مبلمه. (ناظم الاطباء) ، آماسیده لب، آن که زشت نماید کار بر کسی. (آنندراج)
بلغمی. آن که بر مزاج او بلغم غلبه دارد. ج، مبلغمون و مبلغمین: فاما المبردون و المبلغمون فلا یسلمون من ضرره (ضررجبن = پنیر) . (ابن بیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و هو (ضراه) نافع الاصحاب الریاح الغلیظ و المبلغمین و اصحاب الجشاءالحامض. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بلغمی. آن که بر مزاج او بلغم غلبه دارد. ج، مبلغمون و مبلغمین: فاما المبردون و المبلغمون فلا یسلمون من ضرره (ضررجبن = پنیر) . (ابن بیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و هو (ضراه) نافع الاصحاب الریاح الغلیظ و المبلغمین و اصحاب الجشاءالحامض. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)