کینه جوی. کینه ور. بغوض. صاحب بغض. مقابل محب. ضد محب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کینه ور و دشمن. (ناظم الاطباء) : دهریی آمد به نزدیک خلیفه ناگهان بغض دینی مبغضی شوخی پلیدی نابکار. سنائی. ذکر مبغض امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب. (ناسخ التواریخ کتاب امیرالمؤمنین ص 822)
کینه جوی. کینه ور. بغوض. صاحب بغض. مقابل محب. ضد محب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کینه ور و دشمن. (ناظم الاطباء) : دهریی آمد به نزدیک خلیفه ناگهان بغض دینی مبغضی شوخی پلیدی نابکار. سنائی. ذکر مبغض امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب. (ناسخ التواریخ کتاب امیرالمؤمنین ص 822)
دشمن داشته شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). در تداول فارسی زبانان بمعنی مبغض است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نام او محبوب از ذات ویست نام این مبغوض ز آفات ویست. مولوی. و آفرید او وصفهای عارضی که کسی مبغوض می گردد رضی. مولوی. و رجوع به نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شمارۀ 10 سال اول ص 39 شود
دشمن داشته شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). در تداول فارسی زبانان بمعنی مُبغَض است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نام او محبوب از ذات ویست نام این مبغوض ز آفات ویست. مولوی. و آفرید او وصفهای عارضی که کسی مبغوض می گردد رضی. مولوی. و رجوع به نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شمارۀ 10 سال اول ص 39 شود