جدول جو
جدول جو

معنی مبطیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

مبطیٔ(مُ طِءْ)
دیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سست و کاهل. (آنندراج). سست و کاهل و تنبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
پس انداختن کار و تأخیر در آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ ءْ)
از ’خ طء’، خطاکننده و کسی که ارادۀ صواب کند و بی قصد از او خطا صادر گردد و خاطی کسی که به ارادۀ خود خطا کند. (آنندراج) (از غیاث) (از محیط المحیط) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بقصد گناه می کند و آنکه در دین خود به راه خطا می رود، خواه بقصد و یا بدون قصد. (ناظم الاطباء). مقابل مصیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِءْ)
کار نو و بدیع آورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آفرینندۀ نخست بار. (السامی) (مهذب الاسماء). آفریننده. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مُ دِءْ)
یکی از اسماء باری تعالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نامی ازنامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِءْ)
جای قدم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای قدم و جای پای. ج، مواطی. (ناظم الاطباء). سپردن جای. (مهذب الاسماء) : ماکان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول اﷲ... و لایطؤن موطاءً یغیظالکفار... ان اﷲ لایضیع اجرالمحسنین. (قرآن 120/9) ، نشود مر اهل مدینه را و آنان که گرداگرد مدینه اند از اعراب آنکه تخلف کنند از فرستادۀ خدا... و نسپرند مکانی را به مکان سپردنی که به خشم آورد کفار را... بدرستی که خدا ضایع نکند مزد نیکوکاران را. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 276). و رجوع به موطاء شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سست رو. ج، بطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع:...طایفۀ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن بطی ٔ است یعنی درنگ بسیار میکند. (گلستان).
- بطی ءالانتقال، دیرفهم. کندفهم. دیریاب. کم هوش. کودن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). دیریافت. مقابل سریعالانتقال.
- بطی ءالانزال، دیرانزال.
- بطی ٔ الانهضام، بطی ءالهضم، دیرگوار. ثقیل. سنگین. ناگوار. دژگوارد. بدگوار.
- بطی ءالحرکه، کسی که به آرامی حرکت کند. (ناظم الاطباء). آنکه به آهستگی حرکت نماید. (آنندراج).
- بطی ءالسیر، کندرو. گران رفتار. گران رو. مقابل سریعالسیر. تندرو.
- بطی ءالعمل، کندکار.
- بطی ءالهضم، دیرهضم. رجوع به بطی ءالانهضام شود.
- بطی ٔ شدن، کند شدن. (ناظم الاطباء). آهسته شدن. مقابل تند شدن. سریع گشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبطی
تصویر مبطی
مبطی در فارسی: سست کند کار
فرهنگ لغت هوشیار