ابن احمد بن علی بن احمد بن عمرو مکنی به ابی الرشید و ملقب به برهان رازی از علماء ریاضی قرن ششم هجری است. اصلاً از اهل ری و مولدش بسال 530 هجری قمری در بغداد بود. به قول ابن قفطی در زمانهای نزدیک به ایام وی، او در بغداد میزیست، از بزرگان فضلاء زمان خود در حساب و خواص اعداد و جبر و مقابله و هندسه و هیئت بود، ودر اغلب علوم نظر داشت و شاگردان چندی از محضر درس وی استفاده می کردند و در ایام ناصرلدین الله متعین گردید. و با ناصر دوستی داشت و چون ناصر خواست کتبی وقف کند و در مدرسه نظامیۀ بغداد و رباط خاتونی سلجوقی بگذارد برهان رازی را مأمور اختیار کتب لازم از کتاب خانه خلافت کرد. خلاصه وی در ایام عمر محترم زندگانی کرده و مال کثیری بیندوخت و تا آخر عمر به تدریس علوم ریاضی اشتغال داشته، و از طرف ناصر به نمایندگی نزد عادل بن ابی بکر بن ایوب پادشاه که قصد تصرف بلاد موصل را کرده بود رفت، و در نصیبین عادل را ملاقات کرد و در آنجا در سال 589 وفات یافت. (از گاهنامۀ سید جلال تهرانی ص 36). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی شود ابومحمد جعفر بن مبشر معتزلی به سال 234 فوت کرده است. از جمله کتابهایی که به او نسبت داده شده، الحکایه والحکمی است. و رجوع به خاندان نوبختی اقبال صص 123-137 شود ابن فاتک. رجوع به ابوالوفاء و عیون الانباء و نامۀ دانشوران ج 2 ص 358 و معجم الادباء و تاریخ الحکماء شود
ابن احمد بن علی بن احمد بن عمرو مکنی به ابی الرشید و ملقب به برهان رازی از علماء ریاضی قرن ششم هجری است. اصلاً از اهل ری و مولدش بسال 530 هجری قمری در بغداد بود. به قول ابن قفطی در زمانهای نزدیک به ایام وی، او در بغداد میزیست، از بزرگان فضلاء زمان خود در حساب و خواص اعداد و جبر و مقابله و هندسه و هیئت بود، ودر اغلب علوم نظر داشت و شاگردان چندی از محضر درس وی استفاده می کردند و در ایام ناصرلدین الله متعین گردید. و با ناصر دوستی داشت و چون ناصر خواست کتبی وقف کند و در مدرسه نظامیۀ بغداد و رباط خاتونی سلجوقی بگذارد برهان رازی را مأمور اختیار کتب لازم از کتاب خانه خلافت کرد. خلاصه وی در ایام عمر محترم زندگانی کرده و مال کثیری بیندوخت و تا آخر عمر به تدریس علوم ریاضی اشتغال داشته، و از طرف ناصر به نمایندگی نزد عادل بن ابی بکر بن ایوب پادشاه که قصد تصرف بلاد موصل را کرده بود رفت، و در نصیبین عادل را ملاقات کرد و در آنجا در سال 589 وفات یافت. (از گاهنامۀ سید جلال تهرانی ص 36). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی شود ابومحمد جعفر بن مبشر معتزلی به سال 234 فوت کرده است. از جمله کتابهایی که به او نسبت داده شده، الحکایه والحکمی است. و رجوع به خاندان نوبختی اقبال صص 123-137 شود ابن فاتک. رجوع به ابوالوفاء و عیون الانباء و نامۀ دانشوران ج 2 ص 358 و معجم الادباء و تاریخ الحکماء شود
مژده ور. (از منتهی الارب). خبر خوش رساننده. (آنندراج) (غیاث). بشیر و بشارت دهنده و مژده دهنده. (ناظم الاطباء). مژده دهنده. (مهذب الاسماء). مژده دهنده. نویدگر. نویدرسان. مقزّع. بشارت دهنده. بشیر. مژده آور. ج، مبشرین. (یادداشت دهخدا) : یا ایهاالنبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیرا. (قرآن 44/33)... لمابین یدی من التوریه و مبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد... (قرآن 6/61). نامه ای رسید از وی با سه سوار مبشر که علاءالدوله پسر کاکو را لشکر منصور هزیمت افتاد و آن نواحی جبال آرام گرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 51). فرمود تا بوق و دهل زدند و مبشران را بگردانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 40). اسماعیل سخت شاد شد و مبشران را بسیار چیز دادند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 701). همیشه دولت و اقبال سوی او بینی یکی به فتح مبشر یکی به سعد بشیر. مسعودسعد. چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمان وار مبشر دم صبح آمد و برید صبا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 814). مرا مبشر اقبال بامداد پگاه نوید عاطفت آورد از آستانۀ شاه. ظهیرالدین فاریابی. صاحب کافی الکفاهاسماعیل بن عباد، مبشران را به اقطار امصار ممالک دوانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 71). بشر حافی را مبشر شد ادب سر نهاد اندربیابان طلب. مولوی. تا که این هر دو صفت ظاهر شود آن مبشر گردد این منذر شود. مولوی. بانگ می زد کای مبشر باش شاد و آن دگر بشناخت بیهوش اوفتاد. مولوی. مبشران روان شدند و منشورها به هر طرفی فرستادند. (جهانگشای جوینی) ، قصد ازذکر این لفظ در عهد جدید کسی میباشد که بشارت نجات را به مردم داده از جایی به جایی دیگر رود و کنایس را به اسم مسیح بنا نماید. (از قاموس کتاب مقدس)
مژده ور. (از منتهی الارب). خبر خوش رساننده. (آنندراج) (غیاث). بشیر و بشارت دهنده و مژده دهنده. (ناظم الاطباء). مژده دهنده. (مهذب الاسماء). مژده دهنده. نویدگر. نویدرسان. مُقَزِّع. بشارت دهنده. بشیر. مژده آور. ج، مبشرین. (یادداشت دهخدا) : یا ایهاالنبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیرا. (قرآن 44/33)... لمابین یدی من التوریه و مبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد... (قرآن 6/61). نامه ای رسید از وی با سه سوار مبشر که علاءالدوله پسر کاکو را لشکر منصور هزیمت افتاد و آن نواحی جبال آرام گرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 51). فرمود تا بوق و دهل زدند و مبشران را بگردانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 40). اسماعیل سخت شاد شد و مبشران را بسیار چیز دادند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 701). همیشه دولت و اقبال سوی او بینی یکی به فتح مبشر یکی به سعد بشیر. مسعودسعد. چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمان وار مبشر دم صبح آمد و برید صبا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 814). مرا مبشر اقبال بامداد پگاه نوید عاطفت آورد از آستانۀ شاه. ظهیرالدین فاریابی. صاحب کافی الکفاهاسماعیل بن عباد، مبشران را به اقطار امصار ممالک دوانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 71). بشر حافی را مبشر شد ادب سر نهاد اندربیابان طلب. مولوی. تا که این هر دو صفت ظاهر شود آن مبشر گردد این منذر شود. مولوی. بانگ می زد کای مبشر باش شاد و آن دگر بشناخت بیهوش اوفتاد. مولوی. مبشران روان شدند و منشورها به هر طرفی فرستادند. (جهانگشای جوینی) ، قصد ازذکر این لفظ در عهد جدید کسی میباشد که بشارت نجات را به مردم داده از جایی به جایی دیگر رود و کنایس را به اسم مسیح بنا نماید. (از قاموس کتاب مقدس)
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
سوهان، رنده مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده یافته به ده تن از پیروان پیامبر اسلام (ص) ده مژده یافته (عشره مبشره) گفته می شود زیرا پیامبر به آنان مژده بهشت داده بودند. مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده دهنده مونث مبشر جمع مبشرات. یا عشره مبشره ده مبشره. (ده مژده داده) ده تن بودند از صحابه رسول ص که پیامبر بمدلول آیه قرآن والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضواعنه. آنانرا بشارت به بهشت داد و آنان عبارتند از: ابوبکر عمر عثمان علی ع طلحه زبیر عبدالرحمن بن عوف ابوعبیده جراح سعدبن وقاص: به ده مبشره و ده مقوله عالم به ده حس و به ده ایام ماه عاشورا. (عطار) مونث مبشر جمع مبشرات
سوهان، رنده مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده یافته به ده تن از پیروان پیامبر اسلام (ص) ده مژده یافته (عشره مبشره) گفته می شود زیرا پیامبر به آنان مژده بهشت داده بودند. مبشره در فارسی مونث مبشر: مژده دهنده مونث مبشر جمع مبشرات. یا عشره مبشره ده مبشره. (ده مژده داده) ده تن بودند از صحابه رسول ص که پیامبر بمدلول آیه قرآن والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضواعنه. آنانرا بشارت به بهشت داد و آنان عبارتند از: ابوبکر عمر عثمان علی ع طلحه زبیر عبدالرحمن بن عوف ابوعبیده جراح سعدبن وقاص: به ده مبشره و ده مقوله عالم به ده حس و به ده ایام ماه عاشورا. (عطار) مونث مبشر جمع مبشرات