جدول جو
جدول جو

معنی مبسوطات - جستجوی لغت در جدول جو

مبسوطات
(مَ)
جمع واژۀ مبسوطه، گسترده ها و پهن شده ها. گشاده شده ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را برسبیل تسطیر درج میکردند. (المآثر و الاّثار ص 116)
لغت نامه دهخدا
مبسوطات
جمع مبسوطه، پهن گشته ها گسترده ها فراخگفته ها جمع مبسوطه: پهن گشته ها گسترده ها، تفصیل داده ها، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را بر سبیل تسطیر درج میکردند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ سَوْ وَ)
جمع واژۀ مسوّده. رجوع به مسوده در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
(مُسْ وَدْ دا)
جمع واژۀ مسودّه. رجوع به مسوده در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَمْ مَ)
جمع واژۀ مسمط و مسمطه: مسمطات منوچهری بی نظیراست. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسمط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
هر چیز بافته شده و چیزهای بافته شده. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ منسوجه. بافته ها: منسوجات وطنی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، پارچه های زری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ میسوره. کارهای آسان و دسترس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مخروطه (مخروط). مخروطها، (اصطلاح هندسی) شاخه ای از ریاضیات است که در آن مقاطع مخروطی مورد مطالعه قرار می گیرد. (فرهنگ اصطلاحات علمی). بخشی از ریاضی که درباره مقاطع مخروطی و خواص آن بحث می کند. بعبارت دیگر اگر یک مخروط دوار (مخروط مستدیر قائم) را با یک صفحه قطع کنیم بر حسب وضع صفحۀ قاطع یکی از منحنی های بیضی هذلولی یا سهمی به دست خواهد آمد. این منحنی ها را مقاطع مخروطی و قسمتی از هندسه که در خواص این منحنی ها بحث می کند بطور ساده مخروطات می نامند. و رجوع به ترکیب مقاطع مخروطی ذیل کلمه ’مخروطی’ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَسْ سِ)
جمع واژۀ متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فلسفی) متوسطات، موجودات متوسط عقول و نفوس و بالاخره وسائط در سریان فیض به عالم ناسوت را گویند. (از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی) : فلابد من متوسطات مترتبه طولیه. (حکمت اشراق چ کربن ص 144). و رجوع به متوسط و عقول عشره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرسوله، مؤنث مرسول. فرستاده شده ها. ارسال گشته ها. مرسلات و رجوع به مرسول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرسومه، به معنی مرسوم. مرسومها و مواجبها. (ناظم الاطباء). رواتب. راتبها: تا موازی ده هزار تومان جریمه و ترجمان بازیافت شده تنخواه مواجب و مرسومات قورچیان و ملازمان درگاه شد. (عالم آرا ج 1 ص 503) ، رسومات. (ناظم الاطباء). رجوع به مرسوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محسوسه. اموری که به حواس ظاهره ادراک شوند و آنها شامل مذوقات مشمومات، ملموسات، مبصرات و مسموعات اند. مقابل معقولات. حس شدنی ها. رجوع به محسوس شود. صفت نخست از مبادی قیاسات. (اساس الاقتباس ص 345). رجوع به مبادی قیاسات شود، (اصطلاح منطقی) حسیات، در اصطلاح منطق محسوسات و یا حسیات بر دو معنی از قضایا اطلاق شود، اول قضایایی که عقل به مجرد تصور طرفین قضیه به آن حکم میکند که این حکم و قطع بواسطۀ حس ظاهر و یا باطن می باشد و نیز گویند این نوع قضایا از مقدمات یقینیۀ ضروریه اند و آنها را مشاهدات نیز خوانند اما تمام علما در این اصطلاح متفق القول نیستند چه صاحب شرح طوالعمحسوسات را مرادف مشاهدات قرار میدهد اما دیگران آن را اخص از آن میدانند. شارح مواقف نویسد مشاهدات و یا محسوسات به چیزهایی است که به مجرد حس ظاهر به آنها حکم شود و اما آنچه را بوسیلۀ حس باطن بدانها حکم گردد وجدانیات و قضایای اعتباریه نامند. و در شرح مطالع گوید که اعم است زیرا محسوسات آن قضایائی هستند که عقل از راه یکی از حواس به آن حکم میکند حال اگر از حواس ظاهری بود آن را مشاهدات گویند و اگر از حواس باطنی بود وجدانیات خوانند معنای دوم محسوسات آن قضایایی هستند که حس در آنها دخیل می باشد که شامل تجربیات و متواترات احکام و هم در محسوسات، بعضی از حدسیات، مشاهدات و بعضی از وجدانیات است که نیز از علوم یقینیۀ ضروریه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- محسوسات البصر، آنچه بادیده دریافت شود: و محسوسات البصر اشرف، فانها هی الاانوار من الکواکب و غیرها. (حکمت اشراق ص 204)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابسوق
لغت نامه دهخدا
تصویری از منسوجات
تصویر منسوجات
جمع منسوجه، بافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوثات
تصویر مبعوثات
جمع مبعوثه، بر گزیدگان نمایندگان بر گزیده جمع مبعوثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذولات
تصویر مبذولات
جمع مبذوله، بخشیده ها پذیرفته ها جمع مبذوله (مبذول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبثوثات
تصویر مبثوثات
جمع مبثوثه، پراکنده ها گسترده ها جمع مبثوثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمطات
تصویر مسمطات
جمع مسمطه (مسمط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوحات
تصویر مسوحات
جمع مسوحه (مسوح)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسوده، چرکنویس ها سیاهان جمع مسوده سیاهها جمع مسوده: ... اما از کثرت الحاح آن عزیزان بقیت آن اجزا در میان مسودات دیگر طلب کردم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محوطه، پر هونگان جمع محوطه: ... پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده در محوطات خمسه مذکوره مغروس گرداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسرات
تصویر مبسرات
مبسرات به گونه رمن بادهای باران انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
مبسوطه در فارسی مونث مبسوط گشاده گسترده فراخ پهن، فراخگفته مبسوط جمع مبسوطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرورات
تصویر مبرورات
نیکفر جامان پذیرفته ها درست ها جمع مبروره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوبات
تصویر منسوبات
جمع منسوبه (منسوب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسطات
تصویر متوسطات
جمع متوسطه، میانجیان میانه ها جمع متوسطه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخروطه، از ریشه پارسی سرویان جمع مخروطه (مخروط) : مخروطها، بخشی از هندسه که درباره خواص مقاطع مخروطی بحث کند: ترویج علم آنالیتیک که مخروطات بوده باشد (بزمان ناصرالدین شاه قاجار)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محسوسه، سهشی ها سهشیان دشستگان مرغوا ها جمع محسوسه (محسوس) اموری که بحواس ظاهره ادراک شوند و آنها شامل پنج قسمند: مذوقات مشمومات ملموسات مبصرات مسموعات: و نیز همه حسها محسوسات خود را باز یک حس عام مرهمه را دهند یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسومات
تصویر مرسومات
مواجبها، راتبها، مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرسوله (مرسول) : مرسولات پستی. توضیح این کلمه در عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضبوطات
تصویر مضبوطات
جمع مضبوطه، نگاهداشته ها، بایگانی شده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسورات
تصویر میسورات
جمع میسوره، آسان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخروطات
تصویر مخروطات
((مَ))
جمع مخروطه، مخروط ها، بخشی از هندسه که درباره خواص مقاطع مخروطی بحث می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محسوسات
تصویر محسوسات
((مَ))
جمع محسوسه، اموری که با حواس پنجگانه ادراک شوند
فرهنگ فارسی معین
بافته ها، پارچه ها، بافته شده ها، بافتنی ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد