- مبرا
- کسی که پاک از تهمت است، تبرئه شده
معنی مبرا - جستجوی لغت در جدول جو
- مبرا
- بیزار شده، دور شده، پاک، منزه
- مبرا ((مُ بَ))
- تبرئه شده، از تهمت پاک شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبرت ها، کارهای نیک، جمع واژۀ مبرت
کارد کارد کمان تراش کلک تراش (قلم تراش) چاغو
خوبیها، نیکویی ها
بنیان
خاستگاه، آغاز
به زور، به ستم، به ناچار، به زور به ناچاری ستمگرانه ستهمک
جمع خبیر، آزمودگان آگاهان جمع خبیر
بیزاری از چیزی، بیزار کردن (مقابل تولی)
بی مزه گوی ملامت آور
آغاز، سبب، اصل، خداوند
غبارآلود، در علم نجوم زمین
خوب پخته شده منظور گوشت است
داروی خنک کننده و سرد کننده
شدید، محکم، ثابت، قاطع، استوار شده
مبرت ها، عطایا، بخششها، جمع واژۀ مبرت
آزار دهنده، اذیت کننده، به رنج اندازنده
اجراشده، روان کرده شده، املای دیگر واژۀ مجریٰ
مبارات، نوعی طلاق به علت از هم بیزار شدن زن و مرد، ادعای برابری نمودن برای مثال گر دم خلع و مبارا می رود / بد مبین ذکر بخارا می رود (مولوی - ۴۸۵)
محل عبور، ممر، جای روان شدن
روش عادی و طبیعی انجام یک امر
در علوم ادبی در قافیه حرکت روی
روش عادی و طبیعی انجام یک امر
در علوم ادبی در قافیه حرکت روی
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ، نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
بیزاری جستن و دوری کردن، در فقه مقابل تولا، در تشیع، دشمن شمردن دشمنان علی بن ابی طالب و فرزندانش
بزرگ، مقابل صغری، در علم منطق قضیۀ بزرگ یا قضیۀ دوم
رودۀ گوسفند که آن را از گوشت قیمه کرده و برنج پر می کردند و می پختند
مستراح، مبال، مبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز
میوه ای که در شیرۀ شکر پخته شده باشد، پرورش یافته، پرورده
مونث اغبر. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث استعمال شود قس حضرا حمرا علیا: باد سر خضرا ز شادی نیکخواهان ترا تا ز غم روی بداندیشان تو غبرا شود. (قطران. دیوان 73) به قیاس بایستی که اخضر و اغبر گفته شود نه خضرا و غبرا
فرانسوی کفچه مار از خزندگان مار عینکی، جمع کبیر بزرگان: (قربت ملوک... و کبرالله بواسطه اشعار دلفریب است)
ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) و آن گاه در حالت فاعلی باشد: مانگوییم بد و میل بناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. (حافظ. 361) و گاه در حالت مفعولی: مارا گفت: ای سروران را توسند بشمار مارا زان عدد... (دیوان کبیر 5: 1) و گاه در حالت اضافی: کتاب ما قلم ما. توضیح ما در تداول به ماها ودر قدیم به مایان جمع بسته شود و مراد همان ما (ضمیر اول شخص جمع) است. قدما نیز جمع ماها را بکار برده اند: سالها دفع بلاها کرده ایم و هم حیران زانچه ماها کرده ایم. (مثنوی. نیک. 929: 3) یا ما را. ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع در حالت مفعولی: زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش، (حافظ. 184)
نیکی کردن، عمل خیر نیکی: ثمره خردمندان امین که حق احسان و مبرت بحسن معاملت نگاه دارند. . ، جمع مبرات
بنیست بنیشت فرا کان خاستگاه آغاز جای آغاز گاه، آغاز، نماگاه، زاد زاد هر چیز، انگیزه شوند (سبب)، بیخ جای شروع مقابل مقصد: حرکتی که بواسطه آن از مبدا به مقصد رسند، آغاز شروع، جای آشکار کردن جمع مبادی، اصل هر شی جمع مبادی، سبب جمع مبادی. یا مبدا ازلی. یا مبدا اعلی. یا مبدا اول. ذات حق تعالی. یامبدا قریب. هر مبدائی که با ذی المبدا خود فاصله کمتری داشته باشد قریب است مثلا قوت عامله که محرک عضلات است برای صدور فعل مبدا قریب است و اجماع که اراده جازم باشد نسبت به شوق که میل موکد است قریب است و نسبت به قوه عامله بعید است. یا مبدا کل. ذات حق تعالی که مبدا المبادی است، مبدا اسما کلی کون را گویند در مقابل معاد که اسما کلی الهی را نامند و آمدن سالک از راه اسما کلی کونی بود که مبدا اوست و رجوع او از راه اسما کلی الهی باشد که معاد اوست. یا مبدا فیاض. یا مبدا وجود. الف - ذات حق. ب - عقول مجرده، نقطه ای که فواصل نقاط دیگر را از آن اندازه گیرند، زمانی که فواصل زمانهای دیگر را از آن حساب کنند