جدول جو
جدول جو

معنی مبتسم - جستجوی لغت در جدول جو

مبتسم
متبسم، دارای تبسم و لبخند
تصویری از مبتسم
تصویر مبتسم
فرهنگ فارسی عمید
مبتسم
شگفتگی کننده، دندان سپید کننده شکفنده شکفتگی کننده، تبسم کننده شکرخند زننده
فرهنگ لغت هوشیار
مبتسم
((مُ تَ س))
تبسم کننده
تصویری از مبتسم
تصویر مبتسم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متبسم
تصویر متبسم
دارای تبسم و لبخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتسم
تصویر مرتسم
چیزی که بر آن نقش و رسم کشیده شده، نقش بسته شده، ویژگی فرمان اطاعت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباسم
تصویر مباسم
جمع مبسم، دندان های پیشین جمع مبسم دندانهای پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی برسام گرفته (برسام برسام تازی گشته) کسی که سینه درد دارد مبتلا به بیماری برسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبسم
تصویر متبسم
آهسته خنده کننده، تبسم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته نگارین، زر بافت زر دوخت، رستاد جامگی زموده پذیر (زموده نقش) منقش نگارین شده، زر دوزی شده، مرسوم: شکل شاگرد غلامانه مکن گر چه این قاعده مرتسم است. (خاقانی) نقش گیرنده نقش پذیر منقوش جمع مرتسمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبسم
تصویر متبسم
((مُ تَ بَ سِّ))
خندان، خنده رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباسم
تصویر مباسم
((مَ س))
جمع مبسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتسم
تصویر مرتسم
((مُ تَ س))
نقش گیرنده، نفش پذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتسم
تصویر مرتسم
((مُ تَ سَ))
منقش، زردوزی شده، مرسوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباسم
تصویر مباسم
مبسم ها، دندانهای پیشین، کنایه از لب و دهان ها، جمع واژۀ مبسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین، کنایه از لب و دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
((مَ سَ))
تبسم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
((مَ س))
دندان های پیشین
فرهنگ فارسی معین