جدول جو
جدول جو

معنی مبتدیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

مبتدیٔ
(مُ تَ دِءْ)
مبتدی. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
گرد و دایره مانند، مدور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
کسی که تازه به کاری مشغول شده، تازه کار، نوآموز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
دائمی، پایدار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ دَرْ رِءْ)
از ’درء’، دست ظلم دراز کننده. (آنندراج). جابر و ستمگر. (ناظم الاطباء) ، گستاخ و بی ادب، کسی که خود را پنهان می کند برای فریب دادن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدرؤ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِءْ)
نعت فاعلی از احتکاء. گره بندنده. (منتهی الارب). کسی که گره می بندد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِءْ)
از بن برکننده، برکننده گیاه بردی از بیخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَدْ دِءْ)
آن که منقطع گردد و پنهان شود اخبار بروی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خبر پوشیده و پنهان و ضبط کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تودؤ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استفاءه. بازگردنده و بازگشته. (از اقرب الموارد). رجوع به استفاءه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ ءَ)
زنی است که برای اولین بار حیض شود و یا عادت معینی نداشته باشد
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
ستارۀ فرورونده به مغرب و برآمده رقیب آن به مشرق. (ناظم الاطباء) ، عطا خواهنده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استناءه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَءْ)
مبتدا. آغاز چیزی: انت بادی الرأی و مبتدأه . (تاج العروس ج 1 ص 44). و رجوع به مبتدا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِءْ)
از ’خ ت ء’، پنهان گردنده از کسی به بیم یا به شرم و ترسنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پنهان شونده از ترس و یا از شرم و ترسو و جبان. (ناظم الاطباء) ، رباینده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). رباینده و اخذکننده. (ناظم الاطباء) ، فریبنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختتاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِءْ)
از ’خ ب ء’، پنهان و مخفی و پوشیده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پنهان کننده و پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استدانه. وام گیرنده. (آنندراج) (اقرب الموارد). آنکه وام می خواهد و وام می گیرد، آنکه دادخواهی می کند، قاضی. (ناظم الاطباء). رجوع به استدانه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استدامه. همیشه دارنده و درنگ نماینده. (آنندراج). همیشه. (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده. (اقرب الموارد). رجوع به استدامه شود: عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). اولیاء دولت را بر حفظ مصالح آن ملک مستقیم و مستدیم بداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 46) ، نرمی کننده و آنکه نرمی می کند با غریم خود و بر رفق و مدارا مطالبۀ حق خود را از وی می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، اوج گیرنده در هوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَنْ نِءْ)
از ’د ن ء’، برانگیزنده بر فرومایگی، مأخوذ از دناء. (آنندراج). آن که برانگیزاند و مجبور کند کسی را بر فرومایگی و دونی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استداره. گردنده. (آنندراج) (اقرب الموارد). دور زننده، هر چه گرد باشد و مدور. (غیاث) (آنندراج) (اقرب الموارد). مدور. دایره ای. گرد:
گردنده و رونده به فرمان حکم اوست
گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر.
سوزنی.
هر جسم حرکت کند حرکتی مستقیم یا حرکتی مستدیر... (مصنفات بابا افضل ص 396 ج 2). و رجوع به استداره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
شروع کننده و آغازکننده. (ناظم الاطباء). آغازکننده، مقابل منتهی. (آنندراج). آغازکننده. شروع کننده، نوآموز و بی وقوف و شاگردی که تازه شروع در تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). نوآموز. تازه کار. نوچه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
با خبر از فنون فضل و ادب
هست به پیش تو کم از مبتدی.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 398).
ای مبتدی تو تجربه از اوستاد گیر
زیرا که به ز تجربه آموزگار نیست.
مسعودسعد.
مقصود از تحریر این رسالت و تقریر این مقالت اظهار فضل نیست و اذکار خدمت نی بلکه ارشاد مبتدی است. (چهارمقاله).
سورهالرحمن بخوان ای مبتدی
تا شوی بر سر پریان مهتدی.
مولوی.
، (اصطلاح عرفان) در اصطلاح عرفا، مبتدی کسی است که بقوت عزم و ارادۀ خود وارد در سلوک و طریق اهل اﷲ و سائرین الی اﷲ شده و کمر خدمت در میان بسته و آداب شریعت و احکام طریقت را متحمل شده باشد. (فرهنگ مصطلاحات عرفاء سیدجعفر سجادی ص 343)
لغت نامه دهخدا
(مُ دِءْ)
کار نو و بدیع آورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آفرینندۀ نخست بار. (السامی) (مهذب الاسماء). آفریننده. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مُ دِءْ)
یکی از اسماء باری تعالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نامی ازنامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
احاطه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مبتدئه در فارسی: نو دشتان مونث مبتدء، کسی است که نخستین بار حیض شود یا عادت معینی نداشته باشد اعم از آنکه اختلاف در وقت باشد یا عدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
شروع و آغاز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبتدع، نو آوران نو گذاران جمع مبتدع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
مبتدعه در فارسی مونث مبتدع: نو آور نو گذار مونث مبتدع جمع مبتدعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتداء
تصویر مبتداء
آغاز چیزی، ابتداء
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبعد، راندگان دور گشتگان جمع مبعد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرتد، دور وندان دینگردانان جمع مرتد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدین
تصویر مستدین
وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
همیشه دارنده نگاهدارنده همیشگی، درنگ ورزنده درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
((مُ تَ))
هرچیز گرد و دایره مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
((مُ تَ))
شروع کننده، آغازکننده، تازه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
تازه کار، نوآموز
فرهنگ واژه فارسی سره
اسم بی تجربه، تازه کار، ناشی، ناوارد، نوآموز، نوپیشه
متضاد: مجرب، آزموده، کارکشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد