- مبتدعین
- جمع مبتدع، نو آوران نو گذاران جمع مبتدع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
معنی مبتدعین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع مبدع، نو یابان آفرینندگان جمع مبدع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
شنوندگان
جمع مبتکر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع مبتدعه، نو گذاران نو آوران جمع مبتدعه (مبتدع)
جمع مبایع، خریداران جمع مبایع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) خرید کنندگان خریداران
جمع متبدل، ور تندگان ور تپذیران جمع متبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مونث متتبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مخترع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مرتجع، باسپادان جمع مرتجع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مقابل متجددین
مستدعیه در فارسی مونث مستدعی: درخواست مونث مستدعی، جمع مستدعیات
جمع مستعد، آتاوان اروندان آمادگان جمع مستعدء درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستمع، نیوشایان شنودگان جمع مستمع درحالت نصبی وجری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مقتدر درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
خواهشمند
کسی که از کسی یاری بخواهد، یاری خواهنده
کسی که چیزی درخواست می کند، درخواست کننده
جمع مبدل، ور تیدگان جمع مبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مبتدعه در فارسی مونث مبتدع: نو آور نو گذار مونث مبتدع جمع مبتدعات
جمع مبعد، راندگان دور گشتگان جمع مبعد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع متبع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
پسا دستگر (پسادست نسیه) بنسیه و وام خرید و فروش کننده با هم جمع متداینین
جمع مرتد، دور وندان دینگردانان جمع مرتد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده کنند)
وام گیرنده
خواهنده و خواستار، خواسته شده
یاری خواهنده استعانت کننده یاری خواهنده: ای همه هستی که هست از کف تو مستعار نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین. (خاقانی)
تازه کار، نوآموز
بدعت گذار، ابداع کننده
بادیانت، با ایمان، دین دار
کسی که تازه به کاری مشغول شده، تازه کار، نوآموز
آنکه از طبقۀ اجتماعی بالایی برخوردار باشد، از طبقۀ اعیان، سرآمد، برجسته، مقرر، محقق