مساهرت. بیدارماندن با کسی و او را در ترک گفتن خواب همراهی کردن. (اقرب الموارد). با کسی بیدار بودن. (تاج المصادر بیهقی). شب نشینی با کسی. شب زنده داری به همراه کسی
مساهرت. بیدارماندن با کسی و او را در ترک گفتن خواب همراهی کردن. (اقرب الموارد). با کسی بیدار بودن. (تاج المصادر بیهقی). شب نشینی با کسی. شب زنده داری به همراه کسی
از دور برافراشته نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج). برافراشته شدن و نگریستن از دور. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). در نشوءاللغه ص 98 ذیل شمارۀ 5 این کلمه را معادل تلویزیون فرانسوی دانسته است، نبرد کردن در دیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر نگاه کردن چیزی تا کدامیک پیش از دیگری آن را مشاهده کند. (از ذیل اقرب الموارد)
از دور برافراشته نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج). برافراشته شدن و نگریستن از دور. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). در نشوءاللغه ص 98 ذیل شمارۀ 5 این کلمه را معادل تلویزیون فرانسوی دانسته است، نبرد کردن در دیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر نگاه کردن چیزی تا کدامیک پیش از دیگری آن را مشاهده کند. (از ذیل اقرب الموارد)
جماع کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (آنندراج). با کسی جماع کردن. (تاج المصادر بیهقی). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خودی به کاری قیام کردن. (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به خودی خود کردن کاری را و به دست خود اجرای آن کار نمودن. (ناظم الاطباء). به خود به کاری در شدن. (آنندراج). و رجوع به مباشرت شود
جماع کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (آنندراج). با کسی جماع کردن. (تاج المصادر بیهقی). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خودی به کاری قیام کردن. (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به خودی خود کردن کاری را و به دست خود اجرای آن کار نمودن. (ناظم الاطباء). به خود به کاری در شدن. (آنندراج). و رجوع به مباشرت شود
در ماهه و ماهیانه و ماهانه و مواجب و انعامی که ماه به ماه به کسی میدهند. (ناظم الاطباء). اجرت ماهیانه. شهریه. ماهانه. ماهیانه. ماه واره. مقابل میاومه و مسانهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ودر آن روزگار حساب برگرفته آمد مشاهرۀ همگان هر ماهی هفتادهزار درم بود... و دبیرانی که به نوی درآمده بودند و مشاهره نداشتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 146). که چون که بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). ذکر مال مشاهره به قم که آن را به اصطلاح اهل قم ماهیانه گویند. (تاریخ قم ص 164). صاحبدلی بر او بگذشت، گفت: تو را مشاهره چند است ؟ گفت: هیچ. (گلستان، کلیات چ مصفا ص 86). - مشاهره کردن، مقرر ساختن مزد ماهانه: پسر بوعلی بوالحسن به ری افتاده بود نزد فخرالدوله و سخت نیکو میداشتند هر ماهی پنج هزار درم مشاهره کرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 205). امیر محمود فرمود تا وی را مشاهره کردند هر ماهی پنج هزار درم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 243)
در ماهه و ماهیانه و ماهانه و مواجب و انعامی که ماه به ماه به کسی میدهند. (ناظم الاطباء). اجرت ماهیانه. شهریه. ماهانه. ماهیانه. ماه واره. مقابل میاومه و مسانهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ودر آن روزگار حساب برگرفته آمد مشاهرۀ همگان هر ماهی هفتادهزار درم بود... و دبیرانی که به نوی درآمده بودند و مشاهره نداشتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 146). که چون که بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). ذکر مال مشاهره به قم که آن را به اصطلاح اهل قم ماهیانه گویند. (تاریخ قم ص 164). صاحبدلی بر او بگذشت، گفت: تو را مشاهره چند است ؟ گفت: هیچ. (گلستان، کلیات چ مصفا ص 86). - مشاهره کردن، مقرر ساختن مزد ماهانه: پسر بوعلی بوالحسن به ری افتاده بود نزد فخرالدوله و سخت نیکو میداشتند هر ماهی پنج هزار درم مشاهره کرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 205). امیر محمود فرمود تا وی را مشاهره کردند هر ماهی پنج هزار درم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 243)
ماهیانه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک ماه اجیر کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه به ماه چیزی دادن و ماهیانه. (غیاث) (آنندراج). چیزی به ماه فادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی به ماه وادادن. (دهار). و رجوع به مشاهره شود
ماهیانه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک ماه اجیر کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه به ماه چیزی دادن و ماهیانه. (غیاث) (آنندراج). چیزی به ماه فادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی به ماه وادادن. (دهار). و رجوع به مشاهره شود
پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. (آنندراج). بشتافتن. (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن. (دهار). با کسی پیشی گرفتن. (زوزنی)
پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. (آنندراج). بشتافتن. (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن. (دهار). با کسی پیشی گرفتن. (زوزنی)
مظاهرت و مظاهره در فارسی: پشتیبانی یاری دادن کسی را پشتیبانی کردن، حمایت یاری: بر سبیل مخامرت پادشاهان آن طرف بمظاهرت مجاهرت نموده و بحبل طاعت و تباعت اعتصام کرده
مظاهرت و مظاهره در فارسی: پشتیبانی یاری دادن کسی را پشتیبانی کردن، حمایت یاری: بر سبیل مخامرت پادشاهان آن طرف بمظاهرت مجاهرت نموده و بحبل طاعت و تباعت اعتصام کرده
مصاهره و مصاهرت در فارسی: دامادی، خسورگی خسوره در پارسی پدر شوهر و پدر زن را گویند، خویشی وابستگی (سببی) داماد شدن شوهر دختر یا خواهر کسی گردیدن، باکسی خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن، دامادی: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله و داد و اتحاد منعقد بودکسی فرستاد، رابطه و علاقه ایست که میان زن وشوی واقرباء یکدیگر ایجاد میشود که موجب حرمت نکاح عده ای میگردد مثلا زن هر یک از پدر وپسر بر دیگری حرام میشود و مادر زن یا دختر زنی که موطوئه باشند بر شخص حرام میگردند
مصاهره و مصاهرت در فارسی: دامادی، خسورگی خسوره در پارسی پدر شوهر و پدر زن را گویند، خویشی وابستگی (سببی) داماد شدن شوهر دختر یا خواهر کسی گردیدن، باکسی خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن، دامادی: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله و داد و اتحاد منعقد بودکسی فرستاد، رابطه و علاقه ایست که میان زن وشوی واقرباء یکدیگر ایجاد میشود که موجب حرمت نکاح عده ای میگردد مثلا زن هر یک از پدر وپسر بر دیگری حرام میشود و مادر زن یا دختر زنی که موطوئه باشند بر شخص حرام میگردند
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام