جدول جو
جدول جو

معنی مبالا - جستجوی لغت در جدول جو

مبالا
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
((مُ))
اندیشه و تفکر در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتلا
تصویر مبتلا
دچار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبارا
تصویر مبارا
مبارات، نوعی طلاق به علت از هم بیزار شدن زن و مرد، ادعای برابری نمودن برای مثال گر دم خلع و مبارا می رود / بد مبین ذکر بخارا می رود (مولوی - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتلا
تصویر مبتلا
در بلا و محنت افتاده، گرفتار درد و رنج، کنایه از عاشق، شیفته، بیمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادا
تصویر مبادا
مباد: ارسلان جاذب... گفت... مبادا که از ایشان فتنه تولد کند
فرهنگ لغت هوشیار
رسم الخطی فارسی برای مبتلی: از قضای آسمان استاد ما گشت رنجور و سقیم و مبتلا. (مثنوی) دچار، گرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالغ
تصویر مبالغ
وجوه، پولها، زرهای بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
مبارات: گر دم خلع و مبارا میرود بد مبین ذکر بخارا میرود. (مثنوی قزوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتلا
تصویر مبتلا
((مُ تَ))
گرفتار، در بلا افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبالغ
تصویر مبالغ
((مَ لِ))
جمع مبلغ، مقدارها، وجوه، پول ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبالغ
تصویر مبالغ
مبلغ ها، اندازه ها و مقادیری از پول، حد رسیدن ها، جای رسیدن ها، حد و نهایت چیزها، جمع واژۀ مبلغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالا
تصویر بالا
فراز، زبر، فوق، مقابل زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا
تصویر بالا
(پسرانه)
قیافه (نگارش کردی: باا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مبال
تصویر مبال
مستراح، در علم زیست شناسی محل خروج ادرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالا
تصویر بالا
مقابل پایین، بخش بلند هر چیز، زبر مثلاً بالای کمد، جای بلند، پشته، تپه و مانند آن،
قسمتی از اتاق یا تالار که دور از در قرار دارد، صدر مثلاً بفرمایید بالا بنشینید،
کنایه از دارای مقام یا رتبۀ باارزش تر یا مهم تر، بهتر، برتر مثلاً در کلاس از همه بالاتر بود،
قد و قامت، عالم مقدس در آسمان، اندازه، مقدار
بالا و پست: کنایه از آسمان و زمین، برای مثال ولیکن خداوند بالا و پست / به عصیان در رزق بر کس نبست (سعدی۱ - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
سرانجام به فرجام سرانجام عاقبت بالمال در نتیجه: با وجود شرایط مشکل باید کاری کرد که مالاوضع نسبه آبرومندی پیش بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبال
تصویر مبال
محل پیشاب و بول، طهارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا
تصویر بالا
بالنده، نمو کننده، زبر، فوق، بلندی، ارتفاع، طول، درازا، پشته، تپه، قد و قامت
بالا بالاها پریدن: کنایه از بسیار جاه طلب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبال
تصویر مبال
((مَ))
مستراح، جای ادرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا
تصویر بالا
Top, Upper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
верхний , верхний
دیکشنری فارسی به روسی
顶部的 , 上面的
دیکشنری فارسی به چینی
บน , ด้านบน
دیکشنری فارسی به تایلندی