معنی ببالا - لغت نامه دهخدا
معنی ببالا
- ببالا(بِ)
- بسوی بالا. رو به بالا. فوق. سمت فوق. سمت بالا. (ناظم الاطباء). - ببالا بردن، بر بردن. بجانب فوقانی بردن. بلند کردن. به فوق رسانیدن. به معراج رسانیدن. (آنندراج) :
رتبۀ افتادگی را خوش ببالا برده ایم
سایه بر بالای خود می افکند دیوار ما.
عبدالرزاق فیاض.
- ببالا برشدن، عروج. رقی. بالا رفتن. ارتقاء. صعود. (ترجمان القرآن). ترقی. (دهار).
، سوراخ کرده. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا