جدول جو
جدول جو

معنی ماکارنی - جستجوی لغت در جدول جو

ماکارنی(رُ)
چیزی که از لعاب برنج کنند به شکل لوله هاو هم به شکلهای دیگر و از آن پخته، طعام کنند و بیشتر غذای مردم ایتالیاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رشتۀ خمیر فرنگی خشک است که انواع مختلف درشت و باریک آن در بسته های مخصوص در بازار فروخته می شود. برای طبخ، ماکارنی را به بلندی انگشت خرد کرده در آب جوش با قدری نمک مانند برنج طبخ کنند. آن را گاهی باکفگیر باید بیرون آورد و دست زد تا ببینند پخته شده یا نه، ولی زیاده نباید پخته شود. همینکه لولۀ خمیر سفید و درشت شد و به فشار دست نرم گردید، پخته است. آنگاه در چلو صافی ریزند تا آبش گرفته شود. سپس یک سیر روغن داغ داخل دیگ کنند و کمی هم آب گرم ریزند و ماکارنی را هم در آن ریخته سرش را می گذارند و تا چند دقیقه دم کنند. بعد پنیر فرنگی یا پنیر خیکی را خرد کرده کمی از آن را در ظرف مخصوصی می پاشند و قدری ماکارنی را در آن ظرف کشیده و کمی پنیر دیگر روی آن بپاشند و اندکی سس دهند و همچنین یک طبقه پنیر و کمی سس و طبقۀ دیگر ماکارنی ریزند تا ماکارنی ها تمام شود. در آخر ژیگو یا کباب روی ماکارنی ریزند و سر سفره برند. ماکارنی انواع مختلف دارد مانند: ماکارنی سرخ کرده، ماکارنی کوکو و غیره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ماکارنی
رشته خمیر فرنگی خشک است که انواع مختلف درشت و باریک آن دربسته های مخصوص در بازار فروخته میشود. برای طبخ آن ماکارنی را ببلندی انگشت خرد کرده درآب جوش باقدری نمک مانند برنج طبخ کنند. آنرا باید گاهی با کفگیر بیرون آورد و دست زد تا ببینند پخته شده یا نه ولی زیاد نباید پخته شود. همینکه لوله خمیر سفید و درشت شد وبفشاردست نرم گردید پخته است. آنگاه در چلو صافی ریزند تا آبش گرفته شود. سیس یک سیر روغن داغ داخل دیگ کنند و کمی هم آب گرم ریزند و ماکارنی راهم درآن ریخته سرش را میگذارند و تا چند دقیقه دم کنند. بعد پنیر فرنگی یا پنیر خیکی را خرد کرده کمی از آن را در ظرف مخصوصی می پاشند و قدری ماکارنی را درآن ظرف کشیده و کمی پنیر دیگر روی آن بپاشند و اندکی سس دهند و هنچنین یک طبقه پنیر و کمی سس و طبقه دیگر ماکارنی ریزند تاماکارنیها تمام شود. در آخر ژیگویا کباب روی ماکارنی ریزند و سر سفره برند. توضیح ماکارنی انواع مختلف دارد مانند: ماکارنی سرخ کرده ماکارنی کوکو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
شغل و عمل پاکار
فرهنگ فارسی عمید
فرآورده ای در صنایع غذایی به صورت رشته های دراز یا شکل های متنوع دیگر که از آرد تهیه می شود، غذایی که از دم کردن این فرآورده تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای سفید و متبلور شیرین تر از شکر که مبتلایان به دیابت و کسانی که رژیم لاغری می گیرند به جای قند به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکارگی
تصویر ناکارگی
بیکاری، بیکارگی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
هر چیز بی ثبات و ناپایدار مانند ابر و باد و برف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ نا / کُ رُنْ نا)
خره ای بزرگ به اندلس صاحب کوههای حصینه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(کُ رُنْ نی)
محمد بن سعد تاکرنی مکنی به ابوعامرالکاتب الاندلسی. وی از شعرا و نویسندگان بلیغ بود. رجوع به ابوعامر و انساب سمعانی ورق 102 و معجم البلدان یاقوت ج 1 ص 353 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ رُنْ نی)
یاقوت آن را تاکرنی ̍ نوشته و گوید سمعانی آن را بضم کاف و راء و تشدید نون ضبط کرده و آن صحیح است. ناحیتی بزرگ است به اندلس دارای کوههای استوار که از آن نهرها روان است. (معجم البلدان). شهری از اندلس که در کنار بحرالروم واقع شده و دارای 23353 نفر جمعیت و اکنون مشهور به کاتالونی می باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به کاتالونی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ رُنْ نی / کَ رُ)
منسوب است به تاکرن که از بلاد اندلس است. (سمعانی ورق 102)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به امکان. ممکن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بیکاری. تعطیل، بی حاصلی. نابکاری. بیفایدگی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
انقلاباتی که در جو پدید آید، مانند باد و برف و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکبات غیرتامه که کاینات جو باشند، چون برف و باران و باد و مانند آن. (از انجمن آرا) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است.
لغت نامه دهخدا
(مِکُ بِ)
مینکبرنی. لقب جلال الدین خوارزمشاه (617-628 هجری قمری). تلفظ و معنی دقیق کلمه هنوز معلوم نیست. فرهاد میرزا در زنبیل ص 204 آن را مرکب از دو کلمه منک = خال و بورن = بینی جمعاً به معنی دماغ خال دار دانسته است ولی این اظهار نظر بر اساسی نیست. بعضی از ترک شناسان اروپائی آن را مینک برتی = دادۀ خدا معنی کرده اند ولی این ضبط بر خلاف تمام نسخه های قدیمی است که در آنها کلمه به صورت منکبرنی آمده است. در دائره المعارف اسلام چاپ جدید ذیل جلال الدین نویسد: معنی درست کلمه معلوم نیست. با این وصف آقای حسین آلیاری در مجلۀ دانشگاه ادبیات تبریز شمارۀ چهارم سال هجدهم شمارۀ مسلسل 80 به استناد سکه ای که نوشته اند در اختیار زامباور بوده است و به استناد بیتی از دیوان کمال الدین اسماعیل که کلمه مورد بحث در آن بیت منکبرتی ضبط شده این ضبط را اصح دانسته اند. بهرحال صورت دقیق کلمه به وجهی که مورد یقین و یا اطمینان کامل باشد معلوم نیست در بیشتر نسخه های کهن مورد اعتماد کلمه منکبرنی است و نیز در نسخۀ دیوان کمال اسماعیل مورخ به سال 685 هجری قمری که در اختیار آقای دکتر حسین بحرالعلومی چ دیوان کمال است کلمه ’منکبرنی’ آمده و بنابراین بر طبق نظر مرحوم قزوینی فعلاً باید اکثریت نسخ را تبعیت نمود تا دلیل قاطعی یافت شود. سلطان جلال الدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه هنگام فرار از سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در جزیره آبسکون وی را به جانشینی نامزد کرد و دو برادر او را به قبول حکم او مأمور ساخت. پس از مرگ محمد برادران، در صدد قتل جلال الدین برآمدند. وی به خراسان گریخت و از آنجا به هرات رفت. جلال الدین تا سال 628 هجری قمری که سال قتل اوست پیوسته با مغولان و پادشاهان ایران و نیز خلیفه و ملکۀ گرجستان در حال جنگ و گریز بود. در 28 رمضان 627 از سلطان علاءالدین کیقباد از سلاجقۀ روم در نزدیکی ارزنجان شکست خورد و به آذربایجان گریخت و لشکریان خود را به دشت موغان به استراحت فرستاد و خود به عیاشی و شرابخواری پرداخت و چون شنید که مغول از طریق زنجان عازم آذربایجان اند دیگر دیر شده بود و نتوانست خود را به لشکریان برساند مغول بر سر او تاختند. وی به کنارارس گریخت و از آنجا به ارومیه رفت تا از ملوک آن سامان کمک گیرد اما کسی او را یاری نکرد. در نزدیکی دیاربکر مغولان بر سر او ریختند ولی او جان به در برد و به میافارقین فرار کرد و در نیمۀ شوال 628 در کوههای اطراف آن شهر به دست جمعی از کردان به قتل رسید. رجوع شود به نقثه المصدور، سیرت جلال الدین تاریخ مغول عباس اقبال، تاریخ عمومی اقبال، دستورالوزرا. و رجوع به خوارزمشاهیان و جلال الدین در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود
لغت نامه دهخدا
سولپیس گیوم شوالیه، رسام فرانسوی همکار شاری واری، مصور خوش ذوق و منتقد جامعه در زمان لویی فیلیپ، متولد 1804 و متوفی در 1866م
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خدمتکاری. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی در اواسط کوههای پیرنه که ارتفاع آن از سطح دریا 1346 گز است، (الحلل السندسیه ج 2 ص 109)
لغت نامه دهخدا
ساخارین، گرد سفید شیرینی که آن را از قطران زغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند، جوهر شکر
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
منسوب به اسکارن، قریه ای از قراء صغد سمرقند. (سمعانی). رجوع به اسکارن شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی)، مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند، (برهان)، منسوب ولایت ماکان، (ناظم الاطباء) :
سلاحت بهر دین بهتر که زنبور از پی شهدی
چو گیلی کوردین پوش است و ژوبین کرده ماکانی،
خاقانی (از انجمن آرا)،
مرا شدگلشن عیسی و زین رشک آفتاب آنک
سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی،
خاقانی،
،
حربه ای که منسوب به اهل ماکان است و آن ژوبین باشد که نیزۀ کوچک است، (برهان)، نیزۀ کوچک و زوبین، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماکارنی ایتالیایی رشته فرنگی رشته خمیر فرنگی خشک است که انواع مختلف درشت و باریک آن دربسته های مخصوص در بازار فروخته میشود. برای طبخ آن ماکارنی را ببلندی انگشت خرد کرده درآب جوش باقدری نمک مانند برنج طبخ کنند. آنرا باید گاهی با کفگیر بیرون آورد و دست زد تا ببینند پخته شده یا نه ولی زیاد نباید پخته شود. همینکه لوله خمیر سفید و درشت شد وبفشاردست نرم گردید پخته است. آنگاه در چلو صافی ریزند تا آبش گرفته شود. سیس یک سیر روغن داغ داخل دیگ کنند و کمی هم آب گرم ریزند و ماکارنی راهم درآن ریخته سرش را میگذارند و تا چند دقیقه دم کنند. بعد پنیر فرنگی یا پنیر خیکی را خرد کرده کمی از آن را در ظرف مخصوصی می پاشند و قدری ماکارنی را درآن ظرف کشیده و کمی پنیر دیگر روی آن بپاشند و اندکی سس دهند و هنچنین یک طبقه پنیر و کمی سس و طبقه دیگر ماکارنی ریزند تاماکارنیها تمام شود. در آخر ژیگویا کباب روی ماکارنی ریزند و سر سفره برند. توضیح ماکارنی انواع مختلف دارد مانند: ماکارنی سرخ کرده ماکارنی کوکو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ماکان: مراشد گلشن عیسی وزین رشک آفتاب آنک سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی. (خاقانی. سج. 411)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاری
تصویر متکاری
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکرین
تصویر ماکرین
جمع ماکر
فرهنگ لغت هوشیار
از فرانسوی تو دل برو لوند چیز خوب و قشنگ و دوست داشتنی، شخص خوش جنس و بزرگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
عمل پاکار، شغل و پیشه پاکار
فرهنگ لغت هوشیار
گرد سفید شیرینی که آن را از قطران ذغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکارگی
تصویر ناکارگی
بیکاری تعطیل، بی حاصلی نابکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مامانی
تصویر مامانی
((ص نسب))
هر چیز خوب و قشنگ و دوست داشتنی
فرهنگ فارسی معین
خمیری که از نشاسته و زرده تخم مرغ درست می کنند و به اشکال مختلف درمی آورند، نی رشته (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
رشته، رشته فرنگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ اگر خواب ببینید ماکارونی می خورید، علامت آن است که ضررهایی جزیی خواهید کرد. دیدن مقدار زیادی ماکارونی در خواب، نشانه آن است که با صرفه جویی پولی پس انداز خواهید کرد. اگر دختری چنین خوابی ببیند، علامت آن است که غریبه ای وارد زندگیش خواهد شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب