جدول جو
جدول جو

معنی مأوزه - جستجوی لغت در جدول جو

مأوزه
(مَءْ وَ زَ)
ارض مأوزه، زمین بطناک. (منتهی الارب). زمین پر از مرغابی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهویه
تصویر ماهویه
(دخترانه)
ماهوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امروزه
تصویر امروزه
در این زمان، در این عصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماسوره
تصویر ماسوره
نی باریک، لولۀ باریک و کوتاه
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانویه
تصویر مانویه
پیروان مانی، مانویان، آیین مانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماسوچه
تصویر ماسوچه
موسیجه، پرنده ای شبیه فاخته، قمری، موسیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشوره
تصویر ماشوره
ماسوره، ساقۀ گیاه که میان آن خالی باشد مانند نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه، هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
(سَقْیْ)
بخشودن و ترحم نمودن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کوزۀ آب یا کاسه یا شیشۀ خرد و طشت. (منتهی الارب). ظرفی است برای شراب. (جوالیقی ص 274). طاس. (ناظم الاطباء). پیاله. (مهذب الاسماء). قاقوزه و قاقزّه به همین معنی است. (منتهی الارب). رجوع به قازوز شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
که امروزه دوبرونیک گویند قصبه ای بوده در سرزمین دالماسی ’یوگوسلاوی’ و در 285کیلومتری زاره و 68کیلومتری جنوب شرقی مصب نارنده در ساحل دریای آدریاتیک که مرکز حکومت و بندر بوده است. جمعیت آن 7245 تن و با قلمرو حکومتش 10935 تن میباشد. این قصبه قلاع و ابنیه و کلیساهای تاریخی دارد. راگوزه در قرن هفتم میلادی اهمیت بازرگانی بسیاری داشت و بصورت جمهوری مستقل کوچکی اداره میشد سپس هم مدتی با پرداخت خراج بدولت عثمانی و جمهوری وندیک باستقلال ضعیف خود ادامه میداد ولی اکنون با اینکه مهمترین بندر دالماسی بشمار میرود اهمیت سابق خود را از دست داده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ’أوه’، آوخ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آه گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أوی’، پناه و جای گرفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، پناه و جای دادن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
به معنی داموزست. (شعوری ص 426 ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
خوراک و قوت هرروزه باشد و ضروری. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مخفف بادروزه. قوت لایموت. (فرهنگ نظام). نان روزانه. (دمزن).
لغت نامه دهخدا
(اِ زَ/ زِ)
منسوب به امروز. امروزی، سرشتها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شیشۀ شراب. رجوع به قازوزه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وَ بَ)
ریح مأوبه، بادی که همه روز وزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ وَ)
زمین پست. ج، ماءو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مانویه
تصویر مانویه
مانویت در فارسی مانویه در فارسی زندیکی زندیکی گری مانی گروی
فرهنگ لغت هوشیار
مدفوع آغاز زاده شدن، مدفوعی که در دوسه روز آغاز تولداز نوزاد انسان دفع میشود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی روده نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل بسبز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امروزه
تصویر امروزه
این زمان این عهد همین عصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قازوزه
تصویر قازوزه
کوزه، کاسه، شیشه خرد، تشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالوفه
تصویر مالوفه
مالوفه در فارسی مونث مالوف بنگرید به مالوف مونث مالوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوسه
تصویر مانوسه
مانوسه در فارسی مونث مانوس: خو گر مونث مانوس جمع مانوسات
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه در زیر است در زیر جمله اسمی) آنچه زیر اوست آنچه بعد از اوست: بمحشر آدم و مادونه با هم همه زیر لوایت دست برهم. (اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست مانند فاخته و قمری و آن بیشتر در کناره های طاقچه ها و میان کاسه ها و طبق تخم نهدو بچه برآرد
فرهنگ لغت هوشیار
نی باریک که یک سر آن رادردهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارند و بمکند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره کوچک فلزی چرخ خیاطی را در جوف آن و در قسمت زیر سوزن چرخ خیاطی جای دهند و نخ را بوسیله سوزن بیرون آورند، خیاطی، ماکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماثوره
تصویر ماثوره
مونث ماثور جمع ماثورات
فرهنگ لغت هوشیار
ماخوذه در فارسی مونث ماخوذ برگرفته دریافت شده مونث ماخوذ: وجوه ماخوذه جمع ماخوذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسوره
تصویر ماسوره
((رِ))
لوله باریک، نی باریک، آلتی است در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود، آلتی است در توپ و تفنگ. ماشوره هم گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امروزه
تصویر امروزه
((اِ زِ))
این زمان، این عهد، همین عصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانویه
تصویر مانویه
((نَ یُِ))
پیروان مانی نقاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماخوذه
تصویر ماخوذه
برگرفته
فرهنگ واژه فارسی سره