جدول جو
جدول جو

معنی ماهوی - جستجوی لغت در جدول جو

ماهوی
مرزبان مرو معاصر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، هنگامی که یزدگرد از سپاه عرب شکست خورد به سوی او رفت و از وی یاری خواست ولی او نسبت به یزدگرد خیانت ورزید:
پیاده شد از اسب ماهوی زود
بدان کهتری بندگیها فزود،
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2990)،
فرخزادچون روی ماهوی دید
سراسر سپاهش رده برکشید،
(شاهنامه ایضاً)،
بدو گفت ماهوی کای پهلوان
مرا شاه چشم است و روشن روان،
(شاهنامه ایضاً ص 2991)،
چو ماهوی بدبخت خود کامه شد
ازو نزد بیژن یکی نامه شد،
(شاهنامه ایضاً)،
و رجوع به ماهو و ماهوی سوری و ماهویه و مجمل التواریخ و القصص ص 84 و 284 شود
لغت نامه دهخدا
ماهوی(هَُ وی)
در لغت به معنی امر مربوط به اساس و ریشه و ذات هرچیز و هرکار را گویند مثلاً بحث ماهوی یعنی بحث مربوط به اصل کار نه فروع آن. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- دادگاه ماهوی، (اصطلاح حقوقی) در مقابل فرجام (دیوان کشور) به کار رفته است و شامل مرحلۀ نخستین و پژوهش می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به ماهیت شود.
- رسیدگی ماهوی، در مقابل رسیدگی فرجامی به کار رود و شامل رسیدگیهای دادگاه نخستین و پژوهش است.
- ، قسمتی از رسیدگی دادگاههای ماهوی که موجب فصل خصومت بطور مستقیم (کلاً یا بعضاً) می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهویه
تصویر ماهویه
(دخترانه)
ماهوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهوی
تصویر شاهوی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هفتواد یکی از پهلوانان دوران اردشیر بابکان پادشاه ساسانی، نام یکی از راویان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهوش
تصویر ماهوش
(دخترانه)
مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
(دخترانه)
نام یکی از دستگاههای موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهنی
تصویر ماهنی
(دخترانه)
آهنگ، ترانه، ترانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانوی
تصویر مانوی
مربوط به آیین مانی مثلاً سنگ نوشته های مانوی، پیرو آیین مانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
هر یک از برآمدگی های تپه مانند دشت یا دامنۀ کوه
در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی
گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهور، خرگوشک، گل ماهوتی
در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهول
تصویر ماهول
مکان آبادی که در آن خانه و زندگانی وجود داشته باشد، مسکونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهوی
تصویر راهوی
رهاوی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه، شور و نوا، رهاب، رهاو، برای مثال نکیسا در ترنّم جادوی ساخت / پس آنگه این غزل در راهوی ساخت (نظامی۲ - ۲۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاوی
تصویر مهاوی
فضاهای میان دو کوه
کنایه از مکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان عقیلی است که در شهرستان شوشتر واقع است و 300 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تپه های مسلسلی که در دامنۀکوه پدید باشد، (ناظم الاطباء)، هریک از تپه های پیوسته که در دامنۀ کوه پدید باشد، حصۀ پیش آمدۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین)، گل ماهور، (فرهنگ فارسی معین)، خرگوشک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام شعبه ای است از موسیقی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام یکی از دو شعبه ’نوا’ است و شعبه دیگر ’نوروز خارا’ است، (فرهنگ نظام)، شعبه نهم از 24 شعبه موسیقی قدیم، (فرهنگ فارسی معین)، در آن دو قول بوده است، بعضی آن را پنج نغمه دانسته اند و بعضی هشت، و گفته اند که مرکب است از گردانیا و عشاق که گردانیا مقدم باشد، آنان که ماهور را پنج نغمه دانسته اند گردانیا وعشاق را در یک بعد ذوالخمس مندرج داشته اند ... و آنان که ماهور را هشت نغمه دانسته اند گردانیا و عشاق رادر یک بعد ذوالکل مندرج گردانیده اند، ذوالاربع نغمات عشاق را با ذوالخمس گردانیا ترکیب کرده اند ... (مجمعالدوار، نوبت دوم ص 26 و 27)، و رجوع به تاریخ موسیقی روح اﷲ خالقی و مجمعالادوار نوبت سوم صص 83-88 شود،
- ماهور صغیر، گوشه ای است از دستگاه ماهور، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان القورات است که در بخش حومه شهرستان بیرجند واقع است و 234 تن سکنه دارد، مزرعۀ عبداﷲ جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دامی که بدان طیور راصید می کنند، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)، داهول
لغت نامه دهخدا
(نَ وی)
منسوب به مانی. (ناظم الاطباء). در نسبت به مانی، منانی گویند و قیاس مانوی است چنانکه در نسبت به حران حرنانی گویند و قیاس حرانی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سرایهایش چو ارتنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.
فرخی.
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی.
فرخی.
، کسی که پیرو مانی نقاش باشد. (ناظم الاطباء). پیرو آیین مانی. ج، مانویان و مانویون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
و اندر سمرقند جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم).
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگرچه صورت او صورتی است در ار تنگ.
فرخی.
بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند.
عنصری (یادداشت به خطمرحوم دهخدا).
حدیث رقعۀ توزیع بر تو عرضه کنم
چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی.
منوچهری.
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حجت و پرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
و رجوع به مانی و مانویه شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری است به روم، (از فهرست ولف) :
وزان شارسان سوی مانوی راند
که آن را جهاندیده مینوی خواند،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
از راویان قسمتی از شاهنامه است و فردوسی حکایت شطرنج از گفتۀ وی روایت کرده است و محتمل است که این کلمه مبدل ماهوی باشد و یا بالعکس، رجوع به مزدیسنا ص 387 و ماهوی شود:
چنین گفت فرزانه شاهوی پیر
ز شاهوی پیر این سخن یاد گیر،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رهاوی. نام پردۀ سرود. (شرفنامۀ منیری). مخفف رهاوی که یکی ازدوازده مقام موسیقی باشد. (فرهنگ خطی). نام مقامی است از موسیقی که رهاوی نیز گویند، لیکن بعضی گفته اندرهاوی قول عوام است. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). نام مقامی است از موسیقی که به رهاوی و رهایی مشهور است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف). نوایی معروف. (سروری). نام مقامی در موسیقی که رهاوی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی، و بعضی نوشته اند که وقت آن بعد از طلوع است و بعضی نوشته اند که وقتش از صبح تا طلوع و بهندی آنرا راللت نامند. (غیاث اللغات) :
ره راهوی گرچه بیحد زدم
نوا در حجاز و نوا یافتم.
عنصری.
زده به بزم تو رامشگری بدولت تو
گهی چکاوک و گه راهوی، گهی قالوس.
منوچهری.
راه طاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار
چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی.
ناصرخسرو.
غزلکهای خود همی خواندم
در نهاوند راهوی و عراق.
انوری.
راهوی کرده بعمدا پرده ای
تا بود پرده در پرده نیوش.
انوری.
نکیسا در ترانه جادویی ساخت
پس آنگه این غزل در راهوی ساخت.
نظامی (از آنندراج).
مطربا قولی بگو از راهوی
راه، راه راهوی است اندر صبوح.
عطار.
و رجوع به رهاوی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به ماهوت،
- کلاه ماهوتی، کلاه که رویۀ آن از ماهوت است، مقابل کلاه پوستی که رویه از پوست بره دارد، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود. بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاقان ترکستان ساخت و کسان خود را فرستاد تا یزدجرد را بقتل رسانیدند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) : به شهر مرو اصفهبدی بود نام او ماهویه... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهاوی
تصویر مهاوی
دره ها جمع مهوی مهوا: فضاهای بین دو کوه و مانند آن: (و برزگران در مواضع دور دست و مهاوی مهیب فارغ و آزاد تخم میکارند و میدروند. .)، شکافها
فرهنگ لغت هوشیار
مانوی در فارسی: زندیک پیرو مانی مانی گرا منسوب به مانی پیرو آیین مانی جمع مانویون مانویین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
یکنوع پارچه پشمینه کلفت پرز دار نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
پستی و بلندی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
جایباش مکانی که در آن گروهی سکونت داشته باشند: و هنر بفراغ خاطر فضلا آن دیار ماهول و معمور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهوی
تصویر راهوی
یکی از آهنگهای موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسوی
تصویر ماسوی
جز، بغیر از، جز خدا، خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچه ضخیم پرزدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانوی
تصویر مانوی
((نَ))
پیرو دین مانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاوی
تصویر مهاوی
جمع مهوی، فضاهای بین دو کوه و مانند آن، شکاف ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
از دستگاه های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهوی
تصویر راهوی
((هُ))
یکی از آهنگ های موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین