جدول جو
جدول جو

معنی ماهد - جستجوی لغت در جدول جو

ماهد
(پسرانه)
گستراننده و پهن کننده
تصویری از ماهد
تصویر ماهد
فرهنگ نامهای ایرانی
ماهد
(هَِ)
گسترنده. (آنندراج). گستراننده. (ناظم الاطباء) : والارض فرشناها فنعم الماهدون. (قرآن 48/51)
لغت نامه دهخدا
ماهد
(هَِ)
نامی از نامهای باری تعالی. (آنندراج). از اسمهای باری تعالی می باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاهد
تصویر جاهد
(پسرانه)
کوشا، ساعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
(پسرانه)
زیبارو، محبوب، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهی
تصویر ماهی
(دخترانه)
جانوری مهره دار، آبزی معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهو
تصویر ماهو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزبان مرو در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، نام حاکم سیستان در زمان یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهک
تصویر ماهک
(دخترانه)
ماه کوچک، نام یکی از پادشاهان سکائی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهبد
تصویر ماهبد
(دخترانه)
مرکب از ماه + بد (پسوند اتصاف)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماجد
تصویر ماجد
(پسرانه)
دارای مجد و بزرگی، بزرگوار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معهد
تصویر معهد
مکانی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده
محل بازگشت
جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهک
تصویر ماهک
قسمت سفید رنگ و هلالی انتهای ناخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاهد
تصویر جاهد
جهد کننده، کوشش کننده، کوشنده، کوشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کسی که با دشمن جنگ کند
کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماجد
تصویر ماجد
بزرگوار، گرامی، خوش خو، بخشنده، جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشهد
تصویر مشهد
محل حاضر شدن مردم، محضر، محل حضور، محل شهادت، شهادت گاه، مزار و آرامگاه یکی از ائمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماده
تصویر ماده
جنسی از جانوران که می تواند بچه بزاید یا تخم بگذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماده
تصویر ماده
مایه و اصل هر چیز، اصل چیزی، آنچه قوام چیزی به آن است، در علم فیزیک چیزی که جرم دارد، فضا را اشغال می کند و به صورت جامد، مایع یا گاز است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
مفرد شهود، در علم حقوق کسی که در دادگاه دربارۀ موضوع مورد بحث شهادت می دهد، کسی که امری یا واقعه ای را به چشم خود دیده باشد و گواهی بدهد، گواه،
در علوم ادبی جمله یا عبارتی از نثر یا نظم که برای اثبات معنی لغت یا موضوعی بیاورند، کنایه از معشوق، محبوب، مرد یا زن خوب رو،
بازماندگان شهید مثلاً فرزند شاهد، دانشگاه شاهد، آنچه با آن بتوان وجود چیز دیگر را اثبات کرد
شاهد حال: گواه حاضر
شاهد عادل: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد
شاهد معتمد: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد، شاهد عادل
شاهد روز: کنایه از خورشید، شاهد رخ زرد، شاهد فلک
شاهد جان: کنایه از معشوق، محبوب، مقصود جان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسهد
تصویر مسهد
کم خواب، بی خواب، بیدار مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاهد
تصویر زاهد
کسی که دنیا را برای آخرت ترک گوید و به عبادت بپردازد، پارسا، پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد، زبردست، حاذق، کار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاهد
تصویر معاهد
معهدها، مکانهایی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده، محل های بازگشت، جمع واژۀ معهد
جاهایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاهد
تصویر معاهد
هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممهد
تصویر ممهد
گسترده شده، آماده، هموار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهی
تصویر ماهی
جانوری آبزی، مهره دار، خونسرد و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند
ماهی خاویار: در علم زیست شناسی هر یک از ماهی های خوراکی غضروفی، شامل اوزن برون، تاس ماهی و فیل ماهی که تخم آن ها به صورت خاویار مصرف می شود
ماهی آزاد: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی دریازی با بدن کشیده که در رودخانه تخم ریزی می کند، آزادماهی
ماهی برقی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، سفره ماهی
ماهی پرنده: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با باله های پهن که در آب های گرم زیست می کند و می تواند تا ۵ متر از سطح آب بالا بجهد
ماهی دودی: نوعی ماهی سفید که آن را از دریا صید می کنند و پس از خالی کردن شکم او گوشتش را مدتی در نمک می گذارند و بعد دود می دهند و نگه می دارند
ماهی سفید: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی با گوشتی سفید که در دریای خزر زیست می کند
ماهی شیم: در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت
ماهی قزل آلا: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی از خانوادۀ ماهی آزاد، با پوستی پوشیده از خال های تیره که معمولاً در رودخانه ها زندگی می کند
ماهی کولی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی کوچک با قدی در حدود ۳۰ سانتی متر، شکمش سفید و پشتش آبی رنگ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاهد
تصویر جاهد
آرزومند، طعام، کوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهد
تصویر زاهد
آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند پارسا، پرهیزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
مشاهده کننده، حاضر، نگاه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهد
تصویر شاهد
گواه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاهد
تصویر زاهد
پارسا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماده
تصویر ماده
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماده
تصویر ماده
مایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
کار آزموده، چیره دست
فرهنگ واژه فارسی سره