جدول جو
جدول جو

معنی مانیل - جستجوی لغت در جدول جو

مانیل
شهری به فیلیپین در جزیره لوسون که 1138600 تن سکنه دارد و از مراکز مهم علمی و صنعت و تجارت فیلیپین بشمار می آید، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانیا
تصویر مانیا
(دخترانه و پسرانه)
معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانلی
تصویر مانلی
(پسرانه)
در گویش مازندران بمان برایم، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانی
تصویر مانی
(پسرانه)
پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی، نام بنیانگذار آیین مانوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مایل
تصویر مایل
واحد اندازه گیری طول در کشورهای انگلیسی زبان برابر با ۱۶۰۹ متر
مایل دریایی: در ریاضیات واحد اندازه گیری طول برابر ۱۸۵۲ متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وانیل
تصویر وانیل
گیاهی خودرو، خزنده و بالارونده با برگ های بیضی شکل که از میوۀ آن گردی سفید به دست می آید، گرد سفید رنگ و خوش بویی که از این گیاه به دست می آید و در تهیۀ شیرینی، بستنی و مانند آن کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایل
تصویر مایل
گراینده، میل کننده، خواهان، خمیده، خرامان، خرامنده، برای مثال که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع / که من به قدّ تو سروی ندیده ام مایل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
سنت دانیل، از اعزه و بزرگان کریستانیان است در 410 نزدیک سمیساط در سوریه متولد شد و در 490 میلادی درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
نام کاتب مونس خادم بعهد معتضد بالله خلیفۀ عباسی. (عیون الانبیاء ص 431 ج 1)
لغت نامه دهخدا
مفرد موانیذ است، ادی شیر گوید: مانیذ الجزیه، بقیت آن، مأخوذ از ’مانیده’ است به معنی باقی، (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 325)، و رجوع به مانید شود
لغت نامه دهخدا
چون جرم است، چون کاری یا سخنی کردنی و گفتنی نکند یا نگوید گویند مانید او را، یعنی بماند، (لغت فرس اسدی چ اقبال 110)، به معنی جرم و گناه و تقصیر هم آمده است چنانکه کسی کار کردنی و سخن گفتنی را نکند و نگوید گویند ’مانیداو را باشد’ یعنی گناه از اوست و گناه کار اوست، (برهان) (آنندراج)، گناه و جرم و تقصیر و خطا و قصور ودرماندگی و سهو و غفلت، (ناظم الاطباء) :
دریغ مدحت چون زر و آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظپدید
اساس طبع بپایست نک قوی تر از آن
ز آلت سخن آید همی همه مانید،
رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 110)،
،
ماضی) یعنی گذاشت و نهاد و رها کرد، و چون کسی را کاری که باید کرد نکند و سخنی که باید گفت نگوید گویند ’مانید’ یعنی وانهاد، (برهان) (آنندراج)، فعل ماضی ’مانیدن’=ماندن، (از حاشیۀ برهان چ معین)،
پس افتاده، بقیه، وعرب آن را بر موانید جمع بسته است به معنی باقی مالیاتی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نوعی از جنون است که صاحبش را خصلت درندگان باشد، اکثر غضبناک بودن و قصد ایذای مردم نمودن خاصیت او بود. (کفایۀ منصوری، به نقل غیاث و آنندراج). قسمی از جنون و دیوانگی. (ناظم الاطباء). جنون در یک امر به خصوص. دیوانگی در امری خاص. وسواس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانیا کلمه یونانی است و آن نوعی دیوانگی باشد و خداوند آن دیوانه ای باشد که خوی ددان گیرد، هرچه یابد بشکند و بدرد و همیشه قصد آن می کند که در مردم افتد چنانکه خوی ددان باشد و نظر او به نظر مردمان نماند، به نظر ددگان ماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). چشم های خداوند مانیا خشک و فرو رفته باشد و پوست روی و پیشانی او خشک و درشت و تن او لاغر باشد و سخن بیهشانه بسیار گوید و نبض به سبب خشکی صلب و صغیر باشد و دلیل (یعنی قاروره) اندر بیشتر وقت ها زیتی تمام باشد و گاه باشد که به سرخی گراید و قوام اندر هر دو حال رقیق باشد... (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و این علت مقدمۀ سه علت صعب است: یکی صرع، دوم سکته و سیم دیوانگی که آن را مانیا گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و (نزله) اگر بسیار باشد و سوخته گشته مالنخولیا آرد و اگر به گوهر دماغ یا به غشاء دماغ اندر باشد... سبات و مانیا... آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تقصیردر گفتن یا اجرای عملی: اساس طبع ببایست نک قوی تر ازان ز آلت سخن آید همی همه مانید. (رودکی. لفااق. 110)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از جنون است که صاحبش را خصلت درندگان باشد، اکثر غضبناک بودن و قصد ایذای مردم نمودن خاصیت او بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانیل
تصویر وانیل
فرانسوی نیامه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانی
تصویر مانی
بنگرید به مانیا
فرهنگ لغت هوشیار
برگردنده از راه، ترک کننده و برگردنده و خمنده، جور کننده، عدول کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانی
تصویر مانی
دیوانگی، جنون، علاقه مفرط به چیزی یا عملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایل
تصویر مایل
((یِ))
کج، خمیده، آرزومند، مشتاق، دارای شیب اندک
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است بالا رونده از تیره ثعلب دارای میوه ای با جدار ضخیم و گوشت دار با بویی بسیار قوی و مطبوع و معطر با طعمی کمی شیرین که در شیرینی پزی استفاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایل
تصویر مایل
Oblique
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مایل
تصویر مایل
oblique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مایل
تصویر مایل
비스듬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مایل
تصویر مایل
miring
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مایل
تصویر مایل
তির্যক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مایل
تصویر مایل
तिरछा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مایل
تصویر مایل
obliquo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مایل
تصویر مایل
oblicuo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مایل
تصویر مایل
schräg
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مایل
تصویر مایل
schuin
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مایل
تصویر مایل
косий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مایل
تصویر مایل
косой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مایل
تصویر مایل
ukośny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مایل
تصویر مایل
oblíquo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مایل
تصویر مایل
kaliko
دیکشنری فارسی به سواحیلی