جدول جو
جدول جو

معنی مانقان - جستجوی لغت در جدول جو

مانقان
(هََ)
محله ای در قریۀ سنج از اعمال مرو. (از معجم البلدان). محلۀ بزرگی در قریۀ سنج است که از قراء مرو می باشد. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماندان
تصویر ماندان
(دخترانه)
ماندانا، عنبر سیاه، نام دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خانقاه
تصویر خانقاه
بنایی برای عبادت، ریاضت، اجتماع، سماع و زندگی درویشان و صوفیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
خانواده، دودمان، برای مثال مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمان ها پسندی بدی (سعدی - لغت نامه - خاندان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه، زن و فرزند، اهل خانه، برای مثال غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین - لغت نامه - خانمان)، خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
نام دهی بوده است میان اسفراین و جرجان. (ازمنتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مشرق و مغرب. (مهذب الاسماء). مشرق و مغرب یا افق آنها بدانجهت که شب و روز در آنها مختلف می شوند. (منتهی الارب) ، دو کرانۀ آسمان و زمین یا منتهای آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) ، هر دو جانب رودخانه. (آنندراج). تثنیۀ خافق در حالت رفعی. رجوع به خافقین شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام دهی است نزدیک بسطام از لطائف. (غیاث اللغه). رجوع به خرقان شود:
رفت درویشی ز شهر طالقان
بهر صیت بوالحسن تا خارقان.
مولوی (مثنوی).
بوی خوش آمد مراو را ناگهان
در سواد ری ز حد خارقان.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
دهی است از بخش صومعه سرای شهرستان فومن با 724 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال و استخر و محصول آن برنج، توتون سیگار وکمی ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 657 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به مسافت کمی میانۀ شمال و مشرق شهر فسا است، (فارسنامۀ ناصری)، دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فسا که در یک هزارگزی شمال فسا بر کنار شوسۀ فسا به اصطهبانات و نیریز در جلگه واقع است، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 775 تن سکنه، محصول عمده آن غلات و پنبه و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، بی قید، متردد، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، شبان بی عصا، زن بی شوهر، (آنندراج) (منتهی الارب)، و رجوع به باهله شود، ناقه که آن را بی پستان بند یا بی مهار یا بی نشان گذاشته باشند، (آنندراج) (منتهی الارب)، اشتر ماده، ج، بهّل، بهل، آن اشتر که پستان بند ندارد، (مهذب الاسماء)، شتر ماده که سر پستان او را به رکو نبسته باشند، شتر مادۀ بی نشانه، شتر ماده که چوب در بینی او نکرده باشند، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از قرای مرو است. اکنون خراب است و رودخانه ای که در حوالی آن میگذرد هم اکنون بدین نام معروف است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 161). از دیه های مرو که خراب و بائر شده و فقط نام آن بر رودخانه ای باقی مانده است. (از لباب الانساب ج 1 ص 91). از قرای مرو است و خراب شده و امروز نهری که در آن حدود است بنام نهر بالقان معروف است. (ازمعجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
به محاورۀ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار، (آنندراج)، نایب پادشاه، امیر حاکم، (ناظم الاطباء)، اما صحیح کلمه باسقاق است، رجوع به باسقاق شود، به مجاز، کاذب، بدروغ، بدل، مجعول، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
علاقه داری درجۀ اول مربوط بحکومت درجۀ اول آقچه و متعلق بحکومت کلان شبرغان و در حوزۀ ولایت مزارشریف واقع است، این علاقه در 11 هزارگزی جنوب قلعۀ قدیمه و شمال غربی آقچه قرار دارد و بین خط 66 درجه و 9 دقیقه و 23 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 52 دقیقه و 16 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. حدود آن شمالاً بعلاقه داری مردیان و جنوباً مربوط به حکومت کلان شبرغان ودر شمال شرق به علاقه داری منگه جک و از جنوب شرق بحکومت آقچه، غرباً بعلاقۀ حکومت اعلی میمنه محدود است وعلاقه داری خانقاه در حوزۀ خود حاوی قراء و قصبات زیاد میباشد و عمده آن از اینقرار است: بیش کپۀ وضی، بیش کپۀ سرخ، قلیچ آباد، کلته شاخ، اوگم فرک، بکاول، ینگی قلعه. علیلی مهاجر. چوب باش، تازه نهر، کفگیر، علیلی وطنی، خان آباد، ایلک رباط، قره بوین علیا، خانقاه، قره بوین وسطی، قره بوین سفلی، سالتق، کومک عمرخان، کومک حکیم، چکش سربندبتی و کومک منصور. ساکنان این منطقه مرکب از ازبک و افغان و عرب و ترکمن و تاجیکند و تعداد آن ها تخمیناً 5000 خانه میشود. پیشینۀ عمومی اهالی این منطقه زراعت و مالداری و بعضاً دکانداری و تجارت است. صنایع دستی اینجا را قالین، گلیم، نهر، الاچه، کرباس لنگی های الاچه یی مخصوص تشکیل میدهد. در بازار آن برخی دکاکن زرگری، مسگری، نجاری، آهنگری و غیره وجود دارد. مردم آنجا بچنین صنایع اهمیت داده در ترقی و رونق آن میکوشند. در دو قریۀ اوگم فرک و قریۀکفگیر بهترین و نفیس ترین قالین ها بافته میشود که ازحیث خوبی رنگ و قشنگی بافت و نقوش خیلی مطبوع بوده در بازارهای آقچه و ولایت مزارشریف در ردیف قالین های درجه اول قرار دارد، قالین های اینجا بیشتر صادر شده و در اثر تشویق نمونه های خوبتری از آن بافته میشود. و هم در این دو قریه خرگاههای خیلی مقبول از چوب بند ساخته شده و داخل و خارج آن را از قالین های اعلی و نمدهای کلفت و بادوام تزیین نموده این خرگاهها را برای بود و باش فامیلی خود بصورت مجموعی در هر حصۀ بیابان و دشتهای وسیع این منطقه استفاده مینمایند، خرگاههای مذکور که اکثر متعلق به رمه دارها و زراعت کاران میباشد در مقابل گرما و سرما مقاومت داشته مانند قشله ها و دهکده های ییلاقی جلب نظر میکند. در قریۀ چکش سربند نمدهای سفید و رنگی خیلی کلفت و بادوام و اعلی ساخته میشود که برای فرش زمستانی مهم و کارآمد است. عربهای اینجا در بافتن شالها و خوانچه های رنگی پشمین مهارت بسزا دارند. اشیاء و اجناس پشمین این ناحیه درآقچه و دیگر علاقه های حکومت کلان شبرغان بفروش میرود وبجای آن رخت و مواد خوراکی وارد میشود. قسمت جنوب وجنوب شرقی این منطقه نسبتاً مرتفع بوده سپس متدرجاًپست میشود. نهری هم در اطراف بنام نهر خانقاه دارد که از شرق به غرب جریان دارد ولی بعضی از زمین های زراعتی که در اطراف نهر و جنوب آن واقع است بعلت بلند بودن سطح آن خشک و لم یزرع مانده از نهر مذکور استفاده نمیکنند. کشت للمی در مواقع سیلاب و بارندگی ها تا اندازه ای صورت میگیرد، نظر بقلت آب در اینجا باغهای مشجر وجود نداشته فقط در قریۀ خانقاه و بیش کپۀ سرخ بعضی باغهای انگور و در برخی قریه ها درخت زردآلو و به و شفتالو و توت پیدا میشود. در غرب علاقۀ این منطقه بسبب نبودن کوه و تماس بریگستان اندخوی هوا در تابستان گرم و خشک و در زمستان سرد است. ضخامت برف بروی سطح اراضی بعضی اوقات به 45 سانتی متر میرسد و اکثر سالها بدون باریدن برف سپری میگردد. محصول مهم زراعتی و فالیزی آن عبارت است از خربوزه، تربوزه، کنجد و ماش که بطور للمی بعمل می آید. خربوزۀ للمی اینجا که در موسم سنبله و میزان میرسد از حیث شیرینی و لطافت شهرت دارد، در سالهایی که بر اثر عدم برف محصولات للمی بعمل نمی آید مردم بمشکلات مالی دچار میشوند و مواضع للمی کاری خود را ترک کرده بدیگر جا نقل مکان مینمایند. گندم، جو، جواری سفید (یکنوع جواری ترکمنی) ، ماش، زغر، لوبیا، نخود، عدس و مشنگ نیز در بعضی جاها زرع و تربیت شده و بقدر کفاف اهالی آنجا بعمل می آید. حیوانات اهلی آن: اسب، اشتر، گاو، گوسفند، خر و سگ است. اسب های اینجا عادی بوده آنقدر قابل وصف نیستند اما یکنوع سگهای بزرگ و قوی که بنام سگهای رمه ای یاد شده برای محافظۀ رمه های گوسفند نگاهداشته میشود که اکثر با گرگ و پلنگ مقابله و جنگ میکنند. برای پیاده و سوارهایی که در گرد و نواحی رمه تردد میکنند خطرناک میباشند. حیوانات اهلی و وحشی آن از قبیل مرغ خانگی و بعضی فیل، مرغ، نیله زاغ، ساج و غچی است. آب ایستاده ای که به کول گدک مشهور است در 11000 گزی این منطقه واقع است و مرغ آبی و ماهی زیادی دارد که بعضی از اهالی بشکار آن میپردازند. در این منطقه کوه وجودندارد اما چندین تپۀ کوچک بنام بانیغور در آنجا مشهور است و بطرف شرق آن چشمۀ علی مغل جاری میباشد اماآب آن فقط قابل شرب نبوده بمصرف آبیاری نیز میرسد. صحراهای وسیع و ریگزارها بسمت جنوب آن واقع است و مشهور آن به اسم قوروغ شاهمزاد، دشت علی مغل، چشمۀ گزدار اوگم سای، قراول تپه و جرقاق یاد میشود. از این جمله فقط دشت علی مغل آبیاری شده دیگر آن بایر و غیرمزروع است. یکباب مکتب ابتدائی در علاقه داری خانقاه تأسیس و اطفال آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفته اند. یک مسجد و یک مسجد جامع تاریخی تقریباً در 3 هزارگزی جنوب مشرق علاقه داری واقع و علاقه داری خانقاه تیمناً بهمین اسم نامیده میشود. این مسجد خیلی بزرگ است و دارای چهل باب حجره میباشد که در آن طلاب بصورت خصوصی به اخذ تعالیم دینی اشتغال دارند، بنای این مسجد تاریخی را به سید شاه محمد بلخی مشهور به شیخ آق که در سال 1011 هجری قمری عصر سلطان حسین بایقرا میزیسته نسبت میدهند. مقبرۀ شیخ مذکور هم با قبور جمعی از اولادش درحصۀ شمالی مسجد مذکور واقع شده است. بقراری که میگویند یکعده از سلالۀ شیخ آق موصوف اکنون هم در قریۀخانقاه سکونت دارند و هکذا در قرب و جوار این مسجد آثار مخروبۀ عماراتی که در سابق دهکده های آبادی بوده و بمرور ایام منهدم گردیده نیز بنظر میرسد. در قریۀ خانقاه عده ای از سادات که سلسلۀ نسبشان به شیخ عبدالقادر جیلانی میرسد در نزدیکی مسجد خانقاه آقجه سکونت اختیار نموده اند. نهر خانقاه که بمصرف آبیاری اراضی زراعتی آنجا میرسد از حصۀ شرق یعنی از دریای بلخ منبع گرفته و سپس بقریۀ چکش بند داخل میشود. در قسمت جنوب شرقی آن بمسافت صدمتر بندآب مهمی است که 8 متر ارتفاع و 25 متر طول و 4 متر عرض دارد و در عصر امیر عبدالرحمان خان آباد شده، و قریۀ مذکور به اسم این بند یاد میشود و از علاقه داری تخمیناً 4 هزارگز فاصله دارد. از بندآب مذکور سه نهر بزرگ منشعب میگردد، نهری که بطرف شمال جریان دارد بنام نهر باجگیر و یا نهر مردیان، نهری که بجانب شمال غرب جاری است به اسم نهر یا دریای آقچه و هکذا نهری که بسمت غرب میرودبنام نهر خانقاه موسوم میباشد. با این همه این منطقه کم آب بوده تنها در قریۀ خانقاه آب مورد ضرورت را توسط ارت به اصطلاح آنجا جغرو ناوه های چوبی بمزارع میرسانند. در قریۀ خانقاه با این همه قلت آب پنبه و تنباکو زرع میشود و تنباکوی اینجا خیلی معروف است و به هرجا برای فروش برده میشود. (از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2 با حفظ بعضی از اصطلاحات فارسی افغانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
موضعی است بمدینه و آن محلی بوده که آب صحاری مدینه به آنجا جمع میشده است یعنی آب بطحان و عقیق و قناه. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
از قرای مرو است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناحیتی است (به خراسان از گوز کانان به دراندره پیوسته اندر کوهها و مهتران او را اندر قدیم برازبنده خواندندی و اکنون کاردار از حضرت ملک گوزگانان رود و این همه ناحیتهایی است با کشت و برز بسیار و نعمتی فراخ و مهتران این ناحیتها از دست ملک گوزگانان اند و مقاطعه بدو باز دهند و بیشتر مردمانی اند ساده دل، خداوندان چهارپای بسیاراند از گاو و گوسپند و اندر این پادشایی ناحیتهای خرد بسیارند و اندر او درختی بود که از او تازیانه کنند و اندر کوههای وی معدن زر و سیم است و آهن و سرب و مس و سنگ سرمه و زاگهای گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 96)
لغت نامه دهخدا
دختر ازدهاک پادشاه ماد و زن کبوجیه پادشاه فارس و مادر کورش بزرگ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، دختر آستیاژ بود که بعدها با کمبوجیۀ اول پادشاه پارس عروسی کرد و کورش از وی زاده شد، و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 234، 245 و 264 و ایرانشهر ج 1 ص 292 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جلگاست که در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد واقع و 154 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
شبیه، ماننده، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عریقطه، جانورکی است عریض و جنبنده مانان به گوه گردان: ناقه معلّسه، شتر ماده مانان به شتر نر، فلان عطسه فلان، یعنی شبیه و مانان اوست در خلق و خلق، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هر دو گروه، هر دو سوی رود، کرانه های آسمان و زمین، خور آیان و خور بران تثنیه خافق در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
خوارزمی (گمان می رود همان پاسبان پارسی باشد) دستیار، باژ گیر، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنقان
تصویر اجنقان
اجنگان تازی شده روستائی است در سرخس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل، قبیله، اهلیت، عترت، خانمان، خانواده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه با اهل خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عانقاء
تصویر عانقاء
سوراخ موش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالقان
تصویر طالقان
پارسی تازی گشته تالگان تایگان نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانان
تصویر رمانان
فرانسوی بازمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانقات
تصویر تانقات
جمع تانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقدان
تصویر انقدان
لاک پشت
فرهنگ لغت هوشیار
مکان بودن مشایخ و درویشان، جهت عبادت، صومعه، محل اقامت درویشان و صوفیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانقاه
تصویر خانقاه
خانه، سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند، خانگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
((نْ یا نُ))
دار و ندار، خانه و هر آن چه که متعلق به آن است، خان و مان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانقاه
تصویر خانقاه
خانگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل
فرهنگ واژه فارسی سره