- مانسته
- شبیه شده ماننده
معنی مانسته - جستجوی لغت در جدول جو
- مانسته ((نِ تِ))
- مانند شده
- مانسته
- مانند شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مفهوم، معلوم، عمداً
آنچه مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
مانند شدن به چیزی، شبیه بودن
مانند بودن
چیزی که از آن آگاهی و اطلاع وجود دارد، آگاهانه، باتجربه، کاردان
لازم، ضروری، ملزم، واجب، شرط، لازم الاجرا
فهمیدن
نامربوط
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
اشتباها، سهوا
شباهت، آنالوژی
آنکه پای وی در قید باشد، محبوس دربند
واجب لازم ضرور
با لیاقت، مستحب، جایز، صالح، لایق
پاینده دایم باقی، پیوسته منسجم
چیزی که بسته و سفت شده باشد مانند ماست و شیر و خون و غیره غلیظ و بسته شده انبسته
آگاهی داشتن
توانستن
لایق، سزاوار، زیبنده، خلیق
مانده، باقی گذاشته، برای مثال نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲ - ۱۳۹۱)
پاینده، پایدار، برقرار، پیوسته
پیروان مانی، مانویان، آیین مانی
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
واجب، لازم، ضروری، آنچه لازم و واجب باشد، برای مثال ندارد پدر هیچ بایسته تر / ز فرزند شایسته شایسته تر (نظامی۵ - ۷۸۰)
با کسی انس گرفتن، با هم انس و الفت داشتن
آنکه تعلقات دنیوی ندارد، آزاده، آزاد، رهاشده
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن