جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ندانسته

ندانسته

ندانسته
آنچه که دانسته نشده نامعلوم مقابل دانسته: مطلب دانسته ویاندانسته اززبان این زن جایی درزکرده بود
فرهنگ لغت هوشیار

ندانستن

ندانستن
جهل. مقابل دانستن. رجوع به دانستن شود، تمیز ناکردن. تشخیص ندادن. فرق ناکردن:
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل.
ناصرخسرو.
به هشیاری می از ساغر توانستم جدا کردن
کنون از غایت مستی می از ساغر نمی دانم.
عطار.
- بازندانستن:
پدرْم آن بداندیشۀ زودساز
نهان ز آشکارت ندانست باز.
فردوسی (شاهنامه 377/43)
لغت نامه دهخدا

دانسته

دانسته
آنچه مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
دانسته
فرهنگ لغت هوشیار

دانسته

دانسته
آن چه که مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
دانسته
فرهنگ فارسی معین