- ماندلین
- فرانسوی هشتار از سازها سازیست شبیه سه تار که دارای هشت سیم است و تارهای آن مانند ویولن دو بدو هم صدا کوک و با ناخن و انگشت نواخته میشود
معنی ماندلین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساز زهی با بدنۀ گلابی شکل، دستۀ کوتاه و چهار جفت سیم فولادی که با زخمه ای سه گوش نواخته می شود
سازیست شبیه سه تار که دارای هشت سیم است و تارهای آن مانند ویولن دو بدو هم صدا کوک و با ناخن و انگشت نواخته میشود
سازیست شبیه سه تار که دارای هشت سیم است و تارهای آن مانند ویولن دو بدو هم صدا کوک و با ناخن و انگشت نواخته میشود
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه
صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئین، صابی، مغتسله، ماندائیان
فرانسوی روغن پشم ماده روغنی شکل نرم و زرد رنگ با بوی مخصوص پشم که از گوسفند گرفته میشود. لانولین تنها روغنیاست که مولکولهایش جذب آب میکنند و از این رو در ساختن کرم ها بکار میرود روغن پشم. چربی پشم
جمع مانوی، زندیکان مانی گرایان جمع مانوی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
بنگرید به ماگنولیا گیاهی است از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام ماگنولیا سه میباشد. درختی است بسیار زیبا که در آسیا و اروپا و آمریکا و نقاط دیگر زمین میروید. این گیاه همیشه سبز است و گلهایش زیبا و درخشنده و بسیار معطر میباشد و در جنگلهایی که درخت مذکور روییده باشد بوی بسیار مطبوعی محوطه جنگل را فرا میگیرد و آن بوی عطراین گیاه است. بعضی از انواع ماگنولیاها بصورت درختهای عظیم درمیایند و تا 30 مترهم ارتفاع پیدا میکنند. گلهای ماگنولیا برنگهای ارغوانی و سفید و زرد و قرمز میباشند. این گیاه امروزه در اکثر باغهای ایران نیز بعنوان یک درخت زینتی کشت میشود مجنولیا مانولیا مانیولی
جمع مانوس، خو گران جمع مانوس در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
پیرو فرقه ماندایی
جمع متبدل، ور تندگان ور تپذیران جمع متبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متنزل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مجادل، پیکارندگان دشمنی کنندگان جمع مجادل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مهندس، از ریشه پارسی هنداگران هنداچگران هندسه دانان جمع مهندس در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : (طبقه مهندسین)
فرانسوی جرموجین جرموجین از نیامه گرفته می شود و چون بویی دلپذیر دارد در شیرینی پزی و ساختن بستنی به کار می رود در ایران فارسی گویان واژه ای وانیل یا نیامه را که از خانواده جر موج (ثعلب) است به جای وانیلین یا جرموجین به کار می برند ماده معطری که بشکل بلورهای ریز سوزنی شکل سفید رنگ سطح خارجی وانیل را پوشانده و بعلاوه از پوست میوه و سایر انساج گیاه وانیل استخراج میوشد و پس ازتبلور بشکل سوزنهای ریز سفید کوچک در میامد نام شیمیائیش آلدیید متوکسی - پروتو کاتشیک است بلورهایش در 84 درجه گرما ذوب میشود و بمقدار زیاد در آب گرم و بمقدار کم در آب سرد محلولند ولی در الکل و کلروفرم و اتر و روغن ها بخوبی محلول است بسیار معطر و دارای طعم سوزاننده است وانیلین علاوه بر آنکه بوی بسیار دلپذیری که دارد در قنادی معطر ساختن شکلات و نبات هاو غیره و در تهیه لیکورها مصرف میشود و دارای اثر نیرو دهنده و ضد عفونی کننده نیز میباشد سابقا نیز بعنوان تقویت نیروی باه وضد تشنج مصرف میشد. توضیح وانیلین را غالبا در بازار و تداول عامه وانیل مینامند
ماده معطری که به شکل بلورهای ریز سوزنی شکل سفید رنگ سطح خارجی وانیل را پوشانده و به علاوه از پوست میوه و سایر انساج گیاه وانیل استخراج می شود و پس از تبلور به شکل سوزن های ریز سفید کوچک درمی آید، بسیار معطر و دارای طعم سوزاننده است
ماده ای چرب زرد رنگ که از پشم گوسفند گرفته می شود و در بعضی از پمادها، کرم ها و صابون ها به کار می رود
که اندر این
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ماندانا، عنبر سیاه، نام دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی
خستگی، خسته بودن، جراحت
دارای نیت ماندن در جایی مثلاً میهمان ها امشب ماندنی هستند، ماندگار مثلاً خاطرۀ ماندنی، کنایه از قابل زنده ماندن
کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی
تعب و ناتوانی و خستگی، کوفتگی
جمع مادی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعاتاین قاعده نکنند)
جمع مادح. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مدح کنندگان ستایشگران
جمع مبدل، ور تیدگان جمع مبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مبدل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
اقامت
توقف کردن در جایی، اقامت کردن، باقی بودن بر حالتی
کنایه از زنده ماندن، برای مثال از آن بیش دشمن نبیند کسی / و گر چند ماند به گیتی بسی (فردوسی - ۷/۵۹۵)
کنایه از متحیر و متعجب بودن
بر جا گذاشتن، باقی گذاشتن، برای مثال به گیتی نماند به جز نام نیک / هر آن کس که خواهد سرانجام نیک (فردوسی۲ - ۱۹۷۰) ، از امروز کاری به فردا ممان / که داند که فردا چه گردد زمان (فردوسی - ۷/۸۹)
کنایه از زنده نگه داشتن، برای مثال گرفتندشان در میان پیش وپس / از ایشان نماندند بسیار کس (اسدی - ۲۶۲) ، نه شنگل بمانم نه خاقان چین / نه گردان و مردان توران زمین (فردوسی۲ - ۹۹۹) کنایه از خسته شدن
به ارث رسیدن
صبر کردن، برای مثال بمان تا کسی دیگر آید به رزم / تو با من بساز و بیارای بزم (فردوسی - ۲/۱۸۰)
مانستن مانند بودن
کنایه از زنده ماندن،
کنایه از متحیر و متعجب بودن
بر جا گذاشتن، باقی گذاشتن،
کنایه از زنده نگه داشتن،
به ارث رسیدن
صبر کردن،
مانستن مانند بودن
خونین و مالین