جدول جو
جدول جو

معنی ماشیا - جستجوی لغت در جدول جو

ماشیا
حشیش ارغامونی است و آن رستنیی باشد مانند خشخاش و به شیرازی مامیثای سرخ گویندش، (برهان) (آنندراج)، گیاهی که مردم شیراز مامیثای سرخ گویند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ارغامونی و مامیثا شود
لغت نامه دهخدا
ماشیا
مامیشای سرخ
تصویری از ماشیا
تصویر ماشیا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانیا
تصویر مانیا
(دخترانه و پسرانه)
معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماریا
تصویر ماریا
(دخترانه)
ایتالیایی از عبری، مریم، نام یکی از شاهزادگان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مادیا
تصویر مادیا
(دخترانه)
نام همسر آخرین پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مایا
تصویر مایا
(دخترانه)
در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشیا
تصویر اشیا
شیء ها، چیزها، چیزهایی که موجود باشد، جسم ها، جمع واژۀ شیء
فرهنگ فارسی عمید
درختی با گل های سفید و برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشرا
تصویر ماشرا
ورم و آماس دموی در پوست بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
اتومبیل، هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی مثلاً ماشین ظرف شویی، ابزاری برای اصلاح مو
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
فرهنگ فارسی عمید
مجموعۀ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند، (از لاروس)،
- ماشین برش، (اصطلاح صحافی) دستگاهی که بدان کناره های کاغذ یا کتابها و دفترهای صحافی شده را می برند و صاف می کنند،
- ماشین برنج کوبی، دستگاهی که بدان برنج را می کوبند تا از پوستۀ آن جدا کنند،
- ماشین تحریر، دستگاهی که با آن مطالب را روی کاغذ ماشین کنند و نویسند، رجوع به ماشین کردن شود،
- ماشین جوجه کشی، دستگاهی که تخم مرغها را در آن نهند و حرارتی مناسب بدان دهند تا از تخم ها جوجه بدر آید،
- ماشین چاپ، دستگاهی که بوسیلۀ آن مطالب را چاپ کنند و آن بر دو قسم است: 1- ماشین چاپ حروفی و آن دستگاه چاپی است که دارای حروف الفبا (که آنها را از سرب ساخته اند) بوده، بوسیلۀ آن مطالب را طبع کنند، و این خود سه گونه است: سطحی، استوانه ای و روتاری، در ماشین سطحی، یک صفحه مسطح و متحرک کاغذ را بر روی صفحۀ چاپ که در محل خود ثابت است فشار می دهد و شکل حروف سربی آغشته بمرکب چاپ بر روی کاغذ می افتد، در ماشینهای استوانه ای یک استوانۀ فلزی، کاغذ را بر روی صفحۀ چاپ که حروف سربی بر آن قرار دارند فشار میدهد و کاغذ چاپ شده بیرون می آید و جای خود را به کاغذ دیگری می دهد، در ماشینهای روتاری علاوه بر آنکه استوانۀ فلزی کاغذ را بر صفحۀ چاپ می فشارد صفحۀ چاپ هم به صورت لوحۀ یکپارچه و نیمدایره است که بر استوانۀ دیگری بسته شده است و این لوحه را بطریق ’استرئوتایپ’ تهیه می کنند و حاصل این گونه ماشین بسیار زیاد است و ساعتی 60000 نسخه چاپ می کند، 2- ماشین چاپ سنگی و آن دستگاه چاپی است که در آن به جای حروف سربی از نوعی سنگ مرمر استفاده می شود، مطلبی را در روی کاغذ مخصوص و مرکب مخصوص می نویسند، سپس کاغذ را یک شبانه روز در داخل آب نگه می دارند تا کاغذ و مرکب آن کاملاً آب بکشد، سپس یک قطعه سنگ مرمر را حرارت داده داغ می کنند و کاغذ را از آب بیرون آورده در روی مرمر پهن می نمایند و سنگ مرمر را در داخل منگنه قرار داده فشار می دهند، در این حالت شکل نوشتۀ کاغذ در روی سنگ مرمر منعکس می گردد، وقتی که شکل نوشته بر روی سنگ مرمر منعکس شود یک بار با نورد به روی آن مرکب می مالند و بعد تیزاب (اسید نیتریک) می دهند، تیزاب محل خالی سنگ را به اندازۀ یک میلیمتر در خود حل کرده و نوشته در روی سنگ برجسته می شود، سپس همان سنگ را در صفحۀ ماشین قرار داده و به چاپ مشغول می شوند، در حقیقت سنگ مرمر به جای حروف می باشد، اکنون چاپ سنگی از رواج افتاده است،
- ماشین چوب بری، دستگاهی که بوسیله آن تنه درختان را بریده به قطعات چوب و تخته تبدیل کنند،
- ماشین خیاطی، دستگاهی که بوسیله آن جامه دوزند، چرخ خیاطی، و آن اقسامی دارد: دستی، پایی، الکتریکی (برقی)،
- ماشین رخت شویی، دستگاهی که در آن لباسها را بطور خودکار شویند،
- ماشین ریش تراش (تراشی)، دستگاهی برقی که بوسیلۀ آن موهای صورت را تراشند،
، اتومبیل،
- ماشین مشدی ممدلی (مشهدی محمدعلی)، اتومبیل قراضه و زهواردررفته و کهنه و خراب، این تعبیر مستفاد از یک ترانۀ نسبهً قدیمی است که با این جمله آغاز می شد: ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی ... الخ، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)،
، ترن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- ماشین اسبی، مقابل ماشین دودی، واگن اسبی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به ترکیب بعد شود،
- ماشین دودی، قطار راه آهن (مخصوصاً به قطار راه آهن تهران - حضرت عبدالعظیم، که سابقاً وجود داشته اطلاق می شده)،
- مثل ماشین کار کردن، مرتب و صحیح و منظم و دقیق کار کردن
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ستور. چهارپا. مال. چاروا. چارپا. ج، مواشی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ستور بسیارزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، شتر و گوسفند. ج، مواشی. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر و گوسفند و بعضی گاو را هم ماشیه گفته اند. (ناظم الاطباء). شتر و گوسفند و گاوی که برای نسل و خوردن باشد و در مصباح گوید: ’ماشیه، مال از شتر و گوسفند را گویند... و بعضی گاو را ماشیه شمارند’ و راغب اصفهانی گوید: ’ماشیه یعنی گوسفندان و آن از ناقه ماشیه مأخوذ است برای تفاؤل به کثرت آن. ’ (از اقرب الموارد). و رجوع به مواشی شود.
- صدقات ماشیه، زکات سوائم از شتر و گاو و گوسفند غیر عوامل و غیر معلوفه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، مراءه ماشیه، زن بسیارفرزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رونده و در حدیث است: ان للحاج الماشی بکل خطو سبعماءه حسنه، (منتهی الارب)، رونده، (آنندراج)، به سرعت راه رونده، (ناظم الاطباء)، اسم فاعل است و جمع آن مشاه و ماشون و مؤنث آن ماشیه است، (از اقرب الموارد)، رونده، ج، مشاه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سخن چین نزدیک والی، یا عام است، ج، مشاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، سعایت کننده و سخن چین، ج، مشاه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام زنی بود که بر بالین عذرا آمد پنداشت مرده است. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 19) :
زنی مر تن شاه را بد بلا
زن بدکنش نام او ماشلا.
عنصری (لغت فرس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند و پازند خدمتکار آتشکده را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). هزوارش، منشیا، مغشیا، مگوشیا. پهلوی اهرپت (هیربد) ، روحانی زرتشتی. صحیح قرائت اخیر است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مغ شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از جنون است که صاحبش را خصلت درندگان باشد، اکثر غضبناک بودن و قصد ایذای مردم نمودن خاصیت او بود. (کفایۀ منصوری، به نقل غیاث و آنندراج). قسمی از جنون و دیوانگی. (ناظم الاطباء). جنون در یک امر به خصوص. دیوانگی در امری خاص. وسواس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانیا کلمه یونانی است و آن نوعی دیوانگی باشد و خداوند آن دیوانه ای باشد که خوی ددان گیرد، هرچه یابد بشکند و بدرد و همیشه قصد آن می کند که در مردم افتد چنانکه خوی ددان باشد و نظر او به نظر مردمان نماند، به نظر ددگان ماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). چشم های خداوند مانیا خشک و فرو رفته باشد و پوست روی و پیشانی او خشک و درشت و تن او لاغر باشد و سخن بیهشانه بسیار گوید و نبض به سبب خشکی صلب و صغیر باشد و دلیل (یعنی قاروره) اندر بیشتر وقت ها زیتی تمام باشد و گاه باشد که به سرخی گراید و قوام اندر هر دو حال رقیق باشد... (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و این علت مقدمۀ سه علت صعب است: یکی صرع، دوم سکته و سیم دیوانگی که آن را مانیا گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و (نزله) اگر بسیار باشد و سوخته گشته مالنخولیا آرد و اگر به گوهر دماغ یا به غشاء دماغ اندر باشد... سبات و مانیا... آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
ماشو، پشمینه و شالکی درویشان، (فرهنگ لغات دیوان البسۀ نظام قاری ص 204) :
طرفه بازار قماشی است که ماشأاﷲ
قدر ماشا و سقرلاطبهم یکسانند،
نظام قاری (دیوان ص 68)،
قاری به خواب دید سقرلاط یک شبی
تعبیر رفت چکمه و ماشا حواله بود،
نظام قاری (دیوان ص 78)،
قاری حقیقتی دان کردن به بر سقرلاط
تفتیک را و ماشا، هر دو شمر مجازی،
نظام قاری (دیوان ص 114)،
و رجوع به ماشاد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به لغت سریانی ورم دموی را گویند یعنی ورمی که مادۀ آن از خون باشد. (برهان) (آنندراج). اکنون در پارسی مستعمل است. (آنندراج) (انجمن آرا). مأخوذ از سریانی ورم و آماس دموی. (ناظم الاطباء). به سریانی اسم ورم دموی و صفراوی مرکب است که از جوش خون و صفرا در صورت و پیشانی ظاهر شود وگاه سر را نیز فرا گیرد و گاه اطلاق می نمایند بر فلغمونی (ورم خونی) حادث درسر و گاه بر فلغمونی حادث درجوف دماغ، و شیخ الرئیس بر ورم صفراوی حادث در کبد اطلاق نموده و در عرف طبی که اکثر متأخرین برآنند بر ورم حادث از خون و صفراوی مرکب در صورت اطلاق می نمایند. (حاشیۀ برهان چ معین). آماسی که مادۀ آن خون است. گونه ای فلقمونیا که در صورت حاصل شود. ورم دموی. (فرهنگ فارسی معین). نام ورمی است از خون و صفرا در هر جای تن که باشد. فلغمونی که در روی سرپیدا آید. فلغمونی در جوهر دماغ. ورم صفرایی صرف در کبد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). (ماشرا) آماسی است پست لکن سخت گرم و سوزان بود و مادۀ او خونی گرم بود با صفراء بسیار... و بیشتر اندر بینی و روی و حوالی چشم وپیشانی افتد و ممکن است که در دیگر اندامها نیز افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً) :
حصبه و قولنج و مالیخولیا
سکته و سل و جذام و ماشرا.
مولوی (یادداشت ایضاً).
از صداع و ماشرا و از خناق
وززکام و از جذام و از فواق.
(مثنوی چ خاور ص 307).
- کوفت و ماشرا، نفرینی است
لغت نامه دهخدا
(شَیْ یا)
که آن را راشیا الوادی نیز میگویند شهری است در لبنان و در آنجا قلعه ای است که بامرای شهابیان اختصاص دارد و در آنجا شبلی عریان باقشون ابراهیم پاشا در سال 1840 میلادی بجنگ پرداخت و نیز در این شهر در سال 1925 میلادی بین قوای فرانسه و سواران دروز جنگی اتفاق افتاده است. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
درختی است باریک و دراز که از چوب آن درخت نیزه و تیر سازند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نزد بعضی مرّان است و بولس گوید درختی است در بلاد شام ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، در تحفۀ حکیم مؤمن مرادف با ’مران’ ذکر شده که با توجه به دزی ج 2 ص 585 همان زغال اخته می باشد، (فرهنگ فارسی معین)،
به لغت یونانی به معنی سیاه باشد که در برابر سفید است، (برهان) (آنندراج)، در یونانی ملاس (سیاه)، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَی یا)
نام قریه ای است و در شعر بحتری آمده است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته سیاه درختی است باریک و دراز که از چوب آن درخت نیزه و تیر سازند. توضیح در تحفه حکیم مومن مالیا مرادف بامران (بضم اول و تشدید ثانی) ذکر شده که با توجه به دزی ج 2 ص 585 همان زغال اخته میباشد. سیاه اسود (در طب قدیم مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از جنون است که صاحبش را خصلت درندگان باشد، اکثر غضبناک بودن و قصد ایذای مردم نمودن خاصیت او بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیا
تصویر اشیا
جمع شی، پرموته ها چیزها جمع شی چیزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیه
تصویر ماشیه
ستور چهار پا، پر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
مجموعه قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته آماس خونی آماسی که ماده آن خون است گونه ای فلقمونیا که در صورت حاصل شود ورم دموی: از صداع و ماشرا و از خناق وز زکام و از جذام و از فواق. (مثنوی. چا. خاور. دفتر پنجم ص 307) توضیح این بیت در مثنوی چاپ نیکلسون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مافیا
تصویر مافیا
هر سازمان تروریستی مخفی
فرهنگ فارسی معین
دستگاهی که به وسیله موتور یا دینام یا بدون آن حرکت می کند و کارهای مختلف انجام می دهد، وسیله نقلیه موتوری، اتومبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
رونده، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
خودرو
فرهنگ واژه فارسی سره
ورم، آماس (دموی)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابزار، دستگاه، موتور، خودرو، کامیون، اتومبیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ دیدن ماشین در خواب، نشانه تغییر و تحول و سفرهای پیاپی است.
۲ـ اگر خواب ببینید سوار ماشین می شوید، دلالت بر آن دارد که از مسافرتی که قصد رفتن داشتید، منصرف خواهید شد و به مسافرتی دیگر خواهید رفت.
۳ـ اگر خواب ببینید به قصد سوار شدن به دنبال ماشینی می دوید، دلالت بر آن دارد که تلاش شما برای رسیدن به آرزوهایتان به ثمر نخواهد رسید.
۴ـ بیرون آمدن از ماشین در خواب، نشانه آن است که برای موفقیت در برنامه ها و اهداف خود، خشنود خواهید شد.
۵ـ خواب ماشین واگون دار، نشانه تلاش برای کسب ثروت است.
۶ـ دیدن اتوبوس در خواب، نشانه آن است که فردی می خواهد دردسر برایتان فراهم کند.
۷ـ اگر خواب ببینید با ماشینی رانندگی می کنید، نشانه آن است که رقابت ناسالم و حسادت زیاد، نشاط و خوشی را از شما دور می کند.
۸ـ اگر خواب ببینید در اتوبوسی ایستاده اید، دلالت بر آن دارد که قصد دارید به کاری خطرناک دست بزنید. ۹ـ اگر سقف اتوبوس در خواب کوتاه باشد، نشانه آن است که با موانع به مقصد خواهید رسید و اگر سقف اتوبوس بلند باشد، علامت آن است که خطری آشکار شما را تهدید می کند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب