جدول جو
جدول جو

معنی ماشی - جستجوی لغت در جدول جو

ماشی
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
فرهنگ فارسی عمید
ماشی
رونده و در حدیث است: ان للحاج الماشی بکل خطو سبعماءه حسنه، (منتهی الارب)، رونده، (آنندراج)، به سرعت راه رونده، (ناظم الاطباء)، اسم فاعل است و جمع آن مشاه و ماشون و مؤنث آن ماشیه است، (از اقرب الموارد)، رونده، ج، مشاه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سخن چین نزدیک والی، یا عام است، ج، مشاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، سعایت کننده و سخن چین، ج، مشاه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماشی
منسوب به ماش، هرچیز به رنگ ماش، (ناظم الاطباء)، به رنگ ماش، سبز تیره و متمایل به خاکی، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)، به رنگ دانۀ ماش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- گل ماشی، رنگ آجر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
، هر غذای ساخته شده از ماش، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماشی
ابوالقاسم الحسین بن محمد اسحاق الماشی المروزی از روات حدیث است و به سال 359 درگذشته است. (از لباب الانساب ج 3 ص 84). روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
ماشی
رونده، سخن چین
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
فرهنگ فارسی معین
ماشی
به رنگ ماش، سخن چینی، رونده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماری
تصویر ماری
(دخترانه)
فرانسه از عبری، مریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانی
تصویر مانی
(پسرانه)
پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی، نام بنیانگذار آیین مانوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهی
تصویر ماهی
(دخترانه)
جانوری مهره دار، آبزی معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تماشی
تصویر تماشی
با هم راه رفتن، با هم قدم برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایی
تصویر مایی
ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر
مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر، برای مثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماحی
تصویر ماحی
محو کننده، زایل کننده، نیست و نابود کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالی
تصویر مالی
مربوط به مال مثلاً کمک مالی
پر، لبریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مائی
تصویر مائی
مربوط به ماء، کنایه از فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهی
تصویر ماهی
جانوری آبزی، مهره دار، خونسرد و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند
ماهی خاویار: در علم زیست شناسی هر یک از ماهی های خوراکی غضروفی، شامل اوزن برون، تاس ماهی و فیل ماهی که تخم آن ها به صورت خاویار مصرف می شود
ماهی آزاد: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی دریازی با بدن کشیده که در رودخانه تخم ریزی می کند، آزادماهی
ماهی برقی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، سفره ماهی
ماهی پرنده: در علم زیست شناسی نوعی ماهی با باله های پهن که در آب های گرم زیست می کند و می تواند تا ۵ متر از سطح آب بالا بجهد
ماهی دودی: نوعی ماهی سفید که آن را از دریا صید می کنند و پس از خالی کردن شکم او گوشتش را مدتی در نمک می گذارند و بعد دود می دهند و نگه می دارند
ماهی سفید: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی با گوشتی سفید که در دریای خزر زیست می کند
ماهی شیم: در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت
ماهی قزل آلا: در علم زیست شناسی نوعی ماهی خوراکی از خانوادۀ ماهی آزاد، با پوستی پوشیده از خال های تیره که معمولاً در رودخانه ها زندگی می کند
ماهی کولی: در علم زیست شناسی نوعی ماهی کوچک با قدی در حدود ۳۰ سانتی متر، شکمش سفید و پشتش آبی رنگ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماری
تصویر ماری
مانند مار کشنده بودن، برای مثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشی
تصویر محشی
حاشیه نوشته شده، کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
اتومبیل، هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی مثلاً ماشین ظرف شویی، ابزاری برای اصلاح مو
ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمه هایی شامل حروف، اعداد و نشانه ها که به وسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ می نویسند
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ستور. چهارپا. مال. چاروا. چارپا. ج، مواشی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ستور بسیارزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، شتر و گوسفند. ج، مواشی. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر و گوسفند و بعضی گاو را هم ماشیه گفته اند. (ناظم الاطباء). شتر و گوسفند و گاوی که برای نسل و خوردن باشد و در مصباح گوید: ’ماشیه، مال از شتر و گوسفند را گویند... و بعضی گاو را ماشیه شمارند’ و راغب اصفهانی گوید: ’ماشیه یعنی گوسفندان و آن از ناقه ماشیه مأخوذ است برای تفاؤل به کثرت آن. ’ (از اقرب الموارد). و رجوع به مواشی شود.
- صدقات ماشیه، زکات سوائم از شتر و گاو و گوسفند غیر عوامل و غیر معلوفه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، مراءه ماشیه، زن بسیارفرزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مجموعۀ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند، (از لاروس)،
- ماشین برش، (اصطلاح صحافی) دستگاهی که بدان کناره های کاغذ یا کتابها و دفترهای صحافی شده را می برند و صاف می کنند،
- ماشین برنج کوبی، دستگاهی که بدان برنج را می کوبند تا از پوستۀ آن جدا کنند،
- ماشین تحریر، دستگاهی که با آن مطالب را روی کاغذ ماشین کنند و نویسند، رجوع به ماشین کردن شود،
- ماشین جوجه کشی، دستگاهی که تخم مرغها را در آن نهند و حرارتی مناسب بدان دهند تا از تخم ها جوجه بدر آید،
- ماشین چاپ، دستگاهی که بوسیلۀ آن مطالب را چاپ کنند و آن بر دو قسم است: 1- ماشین چاپ حروفی و آن دستگاه چاپی است که دارای حروف الفبا (که آنها را از سرب ساخته اند) بوده، بوسیلۀ آن مطالب را طبع کنند، و این خود سه گونه است: سطحی، استوانه ای و روتاری، در ماشین سطحی، یک صفحه مسطح و متحرک کاغذ را بر روی صفحۀ چاپ که در محل خود ثابت است فشار می دهد و شکل حروف سربی آغشته بمرکب چاپ بر روی کاغذ می افتد، در ماشینهای استوانه ای یک استوانۀ فلزی، کاغذ را بر روی صفحۀ چاپ که حروف سربی بر آن قرار دارند فشار میدهد و کاغذ چاپ شده بیرون می آید و جای خود را به کاغذ دیگری می دهد، در ماشینهای روتاری علاوه بر آنکه استوانۀ فلزی کاغذ را بر صفحۀ چاپ می فشارد صفحۀ چاپ هم به صورت لوحۀ یکپارچه و نیمدایره است که بر استوانۀ دیگری بسته شده است و این لوحه را بطریق ’استرئوتایپ’ تهیه می کنند و حاصل این گونه ماشین بسیار زیاد است و ساعتی 60000 نسخه چاپ می کند، 2- ماشین چاپ سنگی و آن دستگاه چاپی است که در آن به جای حروف سربی از نوعی سنگ مرمر استفاده می شود، مطلبی را در روی کاغذ مخصوص و مرکب مخصوص می نویسند، سپس کاغذ را یک شبانه روز در داخل آب نگه می دارند تا کاغذ و مرکب آن کاملاً آب بکشد، سپس یک قطعه سنگ مرمر را حرارت داده داغ می کنند و کاغذ را از آب بیرون آورده در روی مرمر پهن می نمایند و سنگ مرمر را در داخل منگنه قرار داده فشار می دهند، در این حالت شکل نوشتۀ کاغذ در روی سنگ مرمر منعکس می گردد، وقتی که شکل نوشته بر روی سنگ مرمر منعکس شود یک بار با نورد به روی آن مرکب می مالند و بعد تیزاب (اسید نیتریک) می دهند، تیزاب محل خالی سنگ را به اندازۀ یک میلیمتر در خود حل کرده و نوشته در روی سنگ برجسته می شود، سپس همان سنگ را در صفحۀ ماشین قرار داده و به چاپ مشغول می شوند، در حقیقت سنگ مرمر به جای حروف می باشد، اکنون چاپ سنگی از رواج افتاده است،
- ماشین چوب بری، دستگاهی که بوسیله آن تنه درختان را بریده به قطعات چوب و تخته تبدیل کنند،
- ماشین خیاطی، دستگاهی که بوسیله آن جامه دوزند، چرخ خیاطی، و آن اقسامی دارد: دستی، پایی، الکتریکی (برقی)،
- ماشین رخت شویی، دستگاهی که در آن لباسها را بطور خودکار شویند،
- ماشین ریش تراش (تراشی)، دستگاهی برقی که بوسیلۀ آن موهای صورت را تراشند،
، اتومبیل،
- ماشین مشدی ممدلی (مشهدی محمدعلی)، اتومبیل قراضه و زهواردررفته و کهنه و خراب، این تعبیر مستفاد از یک ترانۀ نسبهً قدیمی است که با این جمله آغاز می شد: ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی ... الخ، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)،
، ترن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- ماشین اسبی، مقابل ماشین دودی، واگن اسبی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به ترکیب بعد شود،
- ماشین دودی، قطار راه آهن (مخصوصاً به قطار راه آهن تهران - حضرت عبدالعظیم، که سابقاً وجود داشته اطلاق می شده)،
- مثل ماشین کار کردن، مرتب و صحیح و منظم و دقیق کار کردن
لغت نامه دهخدا
حشیش ارغامونی است و آن رستنیی باشد مانند خشخاش و به شیرازی مامیثای سرخ گویندش، (برهان) (آنندراج)، گیاهی که مردم شیراز مامیثای سرخ گویند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ارغامونی و مامیثا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَصْ صُ)
بهم رفتن. (زوزنی). بهمدیگر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باهم رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیه
تصویر ماشیه
ستور چهار پا، پر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
مجموعه قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیا
تصویر ماشیا
مامیشای سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشی
تصویر تماشی
همراهی، همروشی با هم راه رفتن با یکدیگر قدم برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشی
تصویر تماشی
((تَ))
با هم راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
دستگاهی که به وسیله موتور یا دینام یا بدون آن حرکت می کند و کارهای مختلف انجام می دهد، وسیله نقلیه موتوری، اتومبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماضی
تصویر ماضی
گذشته، پارینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادی
تصویر مادی
گیتایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماشین
تصویر ماشین
خودرو
فرهنگ واژه فارسی سره
ابزار، دستگاه، موتور، خودرو، کامیون، اتومبیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ دیدن ماشین در خواب، نشانه تغییر و تحول و سفرهای پیاپی است.
۲ـ اگر خواب ببینید سوار ماشین می شوید، دلالت بر آن دارد که از مسافرتی که قصد رفتن داشتید، منصرف خواهید شد و به مسافرتی دیگر خواهید رفت.
۳ـ اگر خواب ببینید به قصد سوار شدن به دنبال ماشینی می دوید، دلالت بر آن دارد که تلاش شما برای رسیدن به آرزوهایتان به ثمر نخواهد رسید.
۴ـ بیرون آمدن از ماشین در خواب، نشانه آن است که برای موفقیت در برنامه ها و اهداف خود، خشنود خواهید شد.
۵ـ خواب ماشین واگون دار، نشانه تلاش برای کسب ثروت است.
۶ـ دیدن اتوبوس در خواب، نشانه آن است که فردی می خواهد دردسر برایتان فراهم کند.
۷ـ اگر خواب ببینید با ماشینی رانندگی می کنید، نشانه آن است که رقابت ناسالم و حسادت زیاد، نشاط و خوشی را از شما دور می کند.
۸ـ اگر خواب ببینید در اتوبوسی ایستاده اید، دلالت بر آن دارد که قصد دارید به کاری خطرناک دست بزنید. ۹ـ اگر سقف اتوبوس در خواب کوتاه باشد، نشانه آن است که با موانع به مقصد خواهید رسید و اگر سقف اتوبوس بلند باشد، علامت آن است که خطری آشکار شما را تهدید می کند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب